بهش گفت مادر یه بیماری داری ,باید بخاطر همین ببرمت آسایشگاه سالمندان ... مادر گفت :چه بیماریی؟
گفت:آلزایمر...
گفت :چی هست...
گفت :یعنی همه چیو فراموش میکنی...
گفت مثل اینکه خودتم همین بیماریو داری
گفت: چطور..؟؟
گفت : انگار یادت رفته با چه زحمتی بزرگت کردم، چقدر سختی کشیدم تا بزرگ بشی،قامت خم کردم تا قد راست کنی.. پسر رفت توی فکر... برگشت به مادرش گفت : مادر منو ببخش...
گفت : برای چی؟
گفت : به خاطر کاری که میخواستم بکنم... مادر گفت:
من که چیزی یادم نمیاد!!!
روزت مبارک مادر عزیز تر از جانم و همچنین به مادربزرگم و خواهر عزیزم تبریک میگم روز مادر رو از طرف خودم و شاینا خانم که عشق داییشه،عاشقتونم❤️
دیدگاه شما