«سال آخر مجلس دهم بحث انتخابات مجلس یازدهم به دلایلی همچون تجربه ائتلاف با غیر اصلاحطلبان در دوره قبل، عملکرد نمایندگان لیست امید در مجلس و انتقاداتی که به فراکسیون امید شده و میشود، قابلیت توجهی توأمان دارد؛ حال آن که امروز به نظر میرسد حجم نقدهای درون گفتمانی اصلاحطلبان بیشتر از نقد به نظارتهای استصوابی یا رصد تحرکات انتخاباتی اردوگاه رقیب است. شاید دلیل این وضعیت را بتوان در محورهایی همچون نقد تجربه ائتلاف، نقد عملکرد فراکسیونها و نقد عملکرد نمایندگان لیست امید جستوجو کرد. به دلیل این مباحث سراغ غلامحسین کرباسچی، دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی، شهردار پیشین پایتخت در دوران دولت اصلاحات و البته منتقد امروز جبهه اصلاحات رفتیم و با او به گفتوگو نشستیم.
اصل بحثمان با کرباسچی بر این مهم متمرکز شد که آیا اصلاحطلبان سند و دستورالعملی که گویای هویت گفتمانی این جناح سیاسی باشد، دارد یا خیر و اگر ندارد، چرا ندارد. کرباسچی در توصیهای مهم به اصلاحطلبان میگوید که اصلاحات نیازمند آن است که دست به کار تدوین سندی هویتی بزند و ایرادهای خود را مرتفع کند. البته روایت کرباسچی از حال و روز امروز اصلاحات، صرفا میتواند روایتی باشد کنار دیگر روایتها و در عین حال، مقدمهای برای گفتوگوهایی دیگر در این موضوع. هر چند این واقعیت نیز انکارناشدنی است که بخش عمده فعالیتهای هر گفتمان سیاسی، در عمل اجتماعی و در طول زمان ساخته و پرداخته میشود و غالبا به صورت پسینی شکل گرفته، تثبیت شده و در مواجهه با جامعه هدف درونی نهایی میشود؛ هویت گفتمانی اصلاحات نیز از این قاعده مستثنا نیست؛ چنان که میتوان تاریخ اصلاحات را در دوران جمهوری اسلامی بر اساس این نظریه تبیین کرد. به بیان دیگر واقعیت آن است که ایرانیان در ۲۰ سال گذشته با پیگیری اقدامات و تصمیمگیریهای فعالان این جناح سیاسی، برای آنها گفتمانی جامع قائلند و عملا بهواسطه همین وجه هویتی است که معمولا به درخواستهای بزرگان اصلاحات مبنی بر مشارکت در انتخابات مختلف واکنش مثبت نشان میدهند.
در بخش دیگر این گفتوگو، کرباسچی به نقد فراکسیون امید و همچنین ریاست شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان میپردازد. البته او، آن چه را به عنوان مشکلات و مصایب این دو نهاد بالادستی جریان اصلاحات برشمرده را نیز به پای همین فقدان گفتمان و هویت گفتمانی میگذارد و... .
به هر تفسیر، ۵ ماه مانده به انتخابات اسفندماه مجلس، سراغ منتقد سازوکارهای مدیریتی جبهه اصلاحات رفتیم که در مقام دبیر کل یکی از تاثیرگذارترین احزاب جبهه اصلاحات هموغم اصلاحات دارد و این دغدغه را از اصلاح اصلاحات شروع میکند. هر چند او اینجا به صراحت میگوید: «هرگز ادعای اصلاحطلبی نداشته است.»
گزیده پاسخهای دبیرکل حزب سازندگی به پرسشهای خبرنگار روزنامه اعتماد را با هم میخوانیم:
- اولین و بزرگترین مشکل اصلاحات، مشکل هویتی است. این مساله ریشه در امروز و دیروز ندارد.
- اصلاحات از اولین روز نتوانست یا نخواست تعریفی کامل از خود ارایه کند؛ به این معنی که بیان کامل و جامعی از اهداف خود و این که میخواهد چه کارهایی را انجام دهد.
- اصلاحطلبان و در کل جناح چپ با آن که دو دهه قبل، حرف از اقتصاد دولتی میزدند، امروز به اقتصاد آزاد تمایل دارند و طرفدار واگذاری امور اقتصادی به بخش خصوصی هستند؛ در مقابل کسانی بهشدت طرفدار اقتصاد دولتی شدهاند که در جناح مقابل اصلاحات قرار دارند و روزی رهبران عملی اقتصاد بازار به معنی سنتی آن بودهاند.
- من به عنوان کسی که از روزهای ابتدایی در جریان شکلگیری جناح موسوم به اصلاحات حضور داشتم شخصا چنین سند و متنی را (مانیفست اصلاحات) ندیدهام.
- اصلاحطلبان در دورههای مختلف و در واکنش به حوادث و شرایط زمانه خود، متونی را منتشر کردهاند و در مسائلی همچون انتخابات و اتفاقات سیاسی، واکنشهایی از خود داشتهاند. اما به نظر میرسد اگر یک جریان سیاسی میخواهد مقابل حوادث سیاسی اجتماعی واکنش نشان بدهد و تصمیمگیری کند ابتدا باید مبانی هویتی خود را تعریف کند؛ به نظر میرسد که اصلاحات و اصلاحطلبان در این ۲ دهه خود را تعریف نکردهاند.
- در حوزه سیاست خارجی، افرادی که امروز خود را به عنوان چهرههای اصلاحطلب معرفی میکنند، خودشان روزی از مخالفان جدی ارتباطات نرمال بینالمللی بودهاند. در اشغال سفارت امریکا کوشیدهاند، گروگانگیری کردهاند و مسبب به وجود آمدن مسائلی بودند که طی سالها سیاست خارجی کشور با آن دست به گریبان بوده است.
- یک جریان سیاسی نمیتواند به یکباره ۱۸۰ درجه گردش کند بدون این که دلایل خود را بیان کند و بگوید که رویکرد قبلی صحیح بوده یا این که توضیح دهد این انتخاب امروز به چه دلیلی اتفاق افتاده است. نقدی که مطرح است این است که این جریان باید پاسخگوی حرکات قبلی خود باشد.
- به نظر میرسد که لازم است، سیاستهای امروز بر مبنای تصمیمگیریهای گذشته باشد و تمامی اقدامات از یک مبنای هویتی نشأت بگیرد. هیچیک از این افراد موسوم به اصلاحطلب حاضر نیستند به نقد تصمیمات گذشته اصلاحطلبان بپردازند.
- یک چهره معقول، معتدل مثل آقای عبدی هم امروز حاضر نیست، اتفاقات و تصمیمگیریهای آن روزها را نقد کند. در حالی که به نظر میرسد خیلی از اتفاقات و معضلات امروز ریشه در اقدامات گذشته دارد.
- یک جریان سیاسی باید تعریفی از خطمشیها و سیاستهای خود داشته باشد؛ آن هم تعریف و تحلیلی که مبتنی و منطبق با واقعیت روز باشد. توجه داشته باشید که در این ۴ دهه بسیاری از مسائل تغییر کرده و وضعیت مسائل اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و جهانی عوض شده است.
- به نظر میرسد امروز در بعضی سطوح جریانهای سیاسی اصلا تحلیل سیاسی وجود ندارد و بیشتر برخوردها و لجبازیهای شخصی وجود دارد. این که برخوردی با فردی صورت گرفته یا قاضی یا ماموری با فردی برخوردی داشته، نمیتواند دلیل اصلاحطلبی آن فرد شود. مصالح و منافع ملی کشور به مراتب بالاتر از این صحبتهاست.
- بحث بازخوانی از گفتمان هویتی اصلاحات در میان نیست. اصلاحطلبان ابتدا نیاز دارند تا گفتمانی را از اساس برای خود تدوین کنند.
- (تنوع و تکثر) حتما مساله مهم اصلاحات است. برای مثال آقای عارف که روزی در مقام ریاست دانشگاه تهران مانع سخنرانی آقای عبدالکریم سروش شد یا آقای سیدجواد طباطبایی را از معاونت پژوهشی برداشت یا روزی دیگر برخوردهایی با انجمن اسلامی داشته، چطور امروز به شخصیت محوری اصلاحات تبدیل شده و از او برای هر منصب و مقامی صحبت میشود. امروز از خود آقای عارف بپرسید، تعریف شما از اصلاحات چیست؟ بپرسید آیا حرفهای آقای آرمین یا آقای تاجزاده را قبول دارید؟
- چون ما تعریفی نداریم، هر کسی روزی وارد این گود میشود و به محض این که میبیند، حنای اصلاحات رنگی ندارد به سراغ اردوگاه مقابل میروند.
- خیلی از نیروهای سیاسی هم احساس میشود دنبال منافع شخصی خود هستند؛ حال آن که شهروندان به خاطر همین عملکردها و رویکردها به افراد و جناحهای سیاسی رأی میدهند نه به خاطر ایدئولوژیهای ادعایی. اگر عملکرد خوبی نداشته باشیم، شهروندان به ما رأی نمیدهند و به سمت جبهه مقابل تمایل پیدا میکنند.
- وقتی «اصلاحات» اینچنین فاقد تعریف مشخص است به شرایطی میرسیم که در یک حوزه انتخاباتی از فردی که اصلا تمایل و صبغه اصلاحطلبی ندارد، حمایت صورت میگیرد. وقتی که جبهه اصلاحات تعریف شاخصی نداشته باشد هر که در یک موقعیت مناسبی عضو جبهه اصلاحات میشود و در موقعیت نامناسب از این جبهه جدا میشود. این نکتهای کلیدی است بالاخره شهروندان هم بابت رای خود از ما مطالبهگری میکنند.
- حزب کارگزاران هم مثل بقیه تشکلهای اصلاحطلبان است. البته حزب کارگزاران سازندگی مدعی است که سندی درونحزبی تدوین کرده که در آن اشاره شده این حزب بیشتر به دنبال مسائل توسعه و بحثهای مربوط به توسعه است و بحثهای سیاسی در درون کشور را آنچنان حاد نمیداند که بخواهیم به آن بپردازیم.
- اصولگرایان میخواهند قدرت را در دست خود بگیرند. ما هم میخواهیم قدرت را تحت کنترل خود داشته باشیم اما در دفاع از اصل نظام با یکدیگر تعارضی نداریم.
- بپذیریم که جناحهای سیاسی داخلی نسبت به گذشته تغییرات بسیاری کردهاند. افراد از این جناح به آن جناح رفتهاند و ما همچنان با مجموعهای همراه هستیم که نمیدانم چه اسمی برای آن به کار ببریم. گویا همه هویت فکری و سیاسی ما این است که از یک قبیله هستیم.
- حزب کارگزاران از همان آغاز تا امروز معتقد بوده که اگر به توسعه اقتصاد و معیشت شهروندان توجه نکنیم و به دنبال بالا بردن سطح زندگی اقتصادی شهروندان، رشد طبقه متوسط و ... نباشیم، این تزهای سیاسی که بیشتر قالب سخنرانی دارد، پایدار نمیماند.
- امروز همان جوانانی که در دفتر تحکیم وحدت بودند وارد زندگی شده اگر نتوانند زندگی خود را اداره کنند، یا در گرداب فساد میافتند یا سرگیجه میگیرند و برای به دست آوردن پست و مقامی آن حرفها و شعارها یادشان میرود.
- اگر تعریفی دقیق از مبانی اخلاقی اصلاحطلبی در زندگی سیاسی و اقتصادی در میان نباشد و تکلیف روشن نباشد هر روز این امکان دارد که یک نماینده از جبهه اصلاحات به نمایندگی مجلس یا منصبی دیگر برسد و ببیند که با موضعگیریای خاص، جایگاه و صلاحیت خود را از دست میدهد؛ در اغلب موارد این فرد اصل مساله اصلاحات را فراموش میکند و ماندن در مقام نمایندگی مجلس و آن مقام را بسیار مهمتر از مبانی هویتی اصلاحطلبی برآورد میکند یا وقتی در زندگی شخصی خود با مسائل مالی و معیشتی خانواده خویش روبهرو شود، دیگر تعهدات به اصول اصلاحات را در درجه چندم قرار میدهد.
- در جبهه اصلاحات اگر ما خودمان نقص و آسیبی میبینیم نباید لاپوشانی و توجیه کنیم. ما به کرات فردی را در مسئولیتهایی به کار گرفتهایم و بعد فهمیدیم که اشتباه بوده، یا در بخشی یک مکانیسم ایجاد کردیم و بعد فهمیدیم، درست نبوده است. اگر آن معیارها و تعاریف هویتی وجود داشته باشد هر کدام از این موارد را میتوان با آن تعریف سنجید. دیگر نمیتوانیم بدون دلیل بگوییم فلان فرد خوب است یا خوب نیست، بلکه میتوانیم با سند و معیار بگوییم که او برای مثال دیر سر کار میآید یا به مسئولیت خود پایبند نیست.
- باید فعلا دعواها را کنار بگذاریم و سر این مساله که مساله اصلی است به نتیجه برسیم و وقتی توانستیم شهروندان را از غم آب، نان، مسکن، بهداشت و... فارغ کنیم آن وقت فرصت برای دعواهای سیاسی داریم ما هیچوقت ادعا نداشتیم که پیوندی با این حرفها و اصلاحات داریم. ثانیا ما از اول همین بودیم. بنده سال ۶۸ که به تهران آمدم و شهردار تهران شدم، هیچوقت ادعای اصلاحطلبی نداشتم.
- اگر کسی صحبتهای شعاری را اصلاحات میداند، من آنها را اصلاحات را نمیدانم؛ این حرفها بیشتر شعارهای سیاسی توخالی است. به نظر من، اصلاحات در ایران این است که مردم زندگی خود را اداره کنند، کشور درست اداره شود، گرفتاریهای مردم کمتر شود و... این موارد نیز به تدریج حکومت را به یک حکومت کارآمد تبدیل میکند و به این واسطه، حکمرانی، حکمرانی خوبی خواهد شد. طبیعتا در این شرایط، طبقه متوسط رشدیافته، مسائل سیاسی و فرهنگی رنگ عوض میکنند. شعارهای صرف و توخالی همراه با فقر و فساد و بههمریختگی جامعه همیشه منجر به دیکتاتوری میشود. به غیر از یکی دو استثنا، کدام کشور فقیر هست که از این مسیر پیشرفت کرده است؟
- آقای بهزاد نبوی «چریک پیر» اصلاحات هستند و از پیش از انقلاب مبارزه کردند و زندان رفتهاند تا همین امروز. حال اگر امروز برویم و از او در مورد مجلس ششم که همه ویترین افتخار اصلاحات است، سوال کنید، فکر میکنید که میگوید ما در مجلس ششم چه گلی به سر مردم زدیم؟
- حرفها، وضعیت و حرکاتی در مجلس ششم که باعث شد نقار داخلی بین نیروهای انقلاب آشتیناپذیر شود، امروز حتی توسط آقای نبوی هم نقد میشود. اگر ما امروز این حرف را بزنیم، اسمش را خروج از جبهه اصلاحات میگذارند. اما آیا آقای نبوی هم از اصلاحات خروج کرده که این حرفها را میزند؟ آقای نبوی هم امروز میگوید باید کاری کنیم که شرایط زندگی شهروندان بهتر شود. یعنی این تجربه کاملا تجربهای تثبیت شده است.
- به نظر ما شهروندان نباید به خاطر شخص آقای نبوی، آقای خاتمی یا هر فرد دیگری پای صندق رای بیایند؛ باید به خاطر نتایج عملکردها و آثار مثبتی که در زندگی خود میبینند، پای صندوق رای بیایند و اگر چنین شود، یک پیروزی است. این پیروزی اصلاحات است. ما میگوییم شهروندان باید عمل یک جبهه سیاسی را ارزیابی کنند و با تطبیق عملکرد امروز با شعارهای دیروز آن جناح سیاسی که پیش از رایگیری مطرح میشد، به دنبال این جبهه یا آن جبهه سیاسی بروند. در این میان هم اگر کسی خواست به اسم دین یا به اسم اصلاحات، زرنگبازی دربیاورد و خودش را جا کند، باید او را شناسایی کنند و تشخیص دهند که برای چه به این مسیر آمده است.
- آقای خاتمی فردی دوستداشتنی هستند و بهدلیل فرهیختگی شخصیتی که دارند، قابل احترام همه هستند. آقای خاتمی در کل بهعنوان شخصیتی کاریزماتیک در میان شهروندان شناخته میشوند ولی ایشان هم امروز به این نتیجه رسیدهاند که نباید اشخاص و همچنین شخص ایشان هزینه یک فهرست انتخاباتی شود و در ادامه نتواند از عملکرد آن فهرست انتخاباتی، چه در شورای شهر و چه در مجلس و چه در دولت دفاع کند. خود آقای خاتمی هم امروز نقد میکند اما نمیگوید که اعلامِ «تکرار میکنم» اشتباه بوده است. چون کسانی در مقابل این «تکرار» بودند که حداقل آن زمان، ما فکر میکردیم اگر بیایند شرایط بهمراتب بدتر و نامساعدتر خواهد شد. این آن حرفی است که بارها گفته شده که انتخابها همیشه بین بد و بدتر است. این اصلی عقلایی است و جای تعجب دارد برخی از آقایانی که قابل احترام هستند، این اصل را نفی میکنند. اصلا تمام زندگی انتخاب بین بد و بدتر است. مشکلات و گرفتاریهایی در داخل هست که ما تلاش داریم، کسی را انتخاب کنیم که بهتر قادر باشد این مشکلات را کاهش دهد. شاید کسی نتواند مشکلات را از ۱۰۰ به صفر برساند اما باید از کسی که میزان مشکلات را از ۱۰۰ به ۹۰ برساند و از ۹۰ نیز به ۸۰ تقلیل دهد و در این مسیر ثابتقدم باشد، تشکر کنیم.
- حتما دولت آقای روحانی نقاط قوت قابل توجهی داشته است. همین مورد که ما از وضعیت بحران سیاست خارجی و قطعنامههای سازمان ملل و اجماع جهانی علیه کشور خارج شدیم، موفقیت بزرگی است. این که دولت آقای روحانی توانست کشور را چند سال به لحاظ اقتصادی اداره کنند و این جای تشکر دارد. اما این که چه شد با وجود آن موفقیتها در دوره نخست، در دوره دوم آن مسیر تداوم نیافت، محل پرسش است.
- به نظر من مشکل دولت دوم روحانی، بیش از آن که به عوامل خارجی و آمدن ترامپ یا مسائل داخلی بیرون دولت و کارشکنیهای مخالفان داخلی نسبتی داشته باشد، به خود این دولت و عملکردش در این دوره، یعنی از فردای انتخابات ۲۹ اردیبهشتماه ۹۶ مربوط است؛ چنان که در دولت دوم روحانی از انتخاب نیروها تا انتخاب سیاستها خود، رویکردهایی پیش گرفته شد که مسبب وضعیت امروز است.
- این که نگاه آقای جهانگیری نزدیک به نگاه اقتصادی حزب کارگزاران سازندگی بوده، یک مساله است ولی در دولت روحانی مجری سیاستهای دولت است. حزب کارگزاران از دولت اول و دوم روحانی به دولت ایشان و تیم اقتصادی نقد داشته و دارد. آقای جهانگیری عضو حزب کارگزارانند اما از وقتی که به دولت روحانی پیوست، تقریبا ارتباط خود با تشکیلات را قطع کرد و در جلسات نیز شرکت نکرد.
- حزب کارگزاران از همان دولت اول آقای روحانی، انتقاداتی را به دولت داشت. این تصور ایجاد نشود که میگویم اگر حزب کارگزاران بر سر کار بود، بهتر میشد. شاید اگر امروز حزب کارگزاران در جایگاه قوه مجریه بود، بدتر از این عمل میکرد. حرف ما این است که میگوییم، اگر کارگزاران هم بر سر کار بود، باید بر اشتباهاتش متمرکز شد و آن را نقد کرد.
- ما میگوییم که باید آن فسادها را نقد کرد و نه دولتی که توانسته در وضعیت فشار اقتصادی و تحریم خارجی، به بخشی از جامعه کمک کند تا زندگی خود را بچرخانند.
- درست است که دولت اول آقای روحانی موفقیتهای مهمی در سیاست خارجی داشت اما بحران مدیریت مدیران ناکارآمد در دولت اول آقای روحانی در دولت دوم نیز نمایان شد و مشکلات امروز را به وجود آورد.
- یک جناح سیاسی موفق نباید توجیه کند؛ باید بگوید که دچار چه مشکلاتی شده است.
- مصائب ناشی از بلایی که پایداریها در دولت ۸ ساله احمدینژاد بر سر کشور آوردند، هنوز هم که هنوز است، ادامه دارد و خیلی از مشکلات امروز ریشه در آن دارد اما با کمال تاسف مشاهده میکنیم که هنوز هم آن افراد معتقدند که عقل کل بوده و بهترین عملکردها را داشتهاند. بدتر از آن، بلایی که سر کشور آوردند، این بود که آن اشتباهات و تصمیمگیریها را به خدا، پیامبر و امام زمان نسبت میدادند. امروز هم بخش اعظم مشکلات کشور و شهروندان ریشه در گذشته و آن روزها دارد. اگر بخشی از اوضاع امروز را برآمده از دولت فعلی بدانیم، به خاطر مسئولیتپذیری دولت روحانی است؛ ولی دلیل نمیشود که اشتباهات فاحش گذشته را فراموش کنیم.
- به سالخوردگی خود ایمان بیاوریم و نیروهایی که صادق هستند و اراده خدمت دارند و انگیزه کار و حل مشکل دارند را روی کار بیاوریم.
- به نظر من، همان طور که در جناح راست افرادی هستند که حساسیت بیدلیلی به اظهار نظرها دارند، دوستان چپ هم همین حساسیتها را بعضا دارند. اگر همین حرفها را شخص دیگری و در جایگاهی دیگر بزند، مسالهای پیش نمیآید و معرکهای نمیگیرند. مگر در مصاحبه با «اعتماد» چه حرفی مطرح شد؟ گفته شد «آقای خاتمی هیچ وقت داعیه رهبری اصلاحات را نداشته» خب همین حرف را دیگران هم زدند. آقای نبوی و تاجیک و آرمین هم همینها را گفتهاند. اما کسی یک کلمه راجع به صحبت آنها نقد نکرده. حال آن که همین صحبتها از جانب من، بهمعنای عبور حزب کارگزاران از جبهه اصلاحات و بعضا آقای خاتمی مطرح شد.
- این عدول از اصلاحات است که بخواهیم به جای آن که دنبال حرف حق باشیم، به دنبال ثابت کردن برادری باشیم. اصلاحات باید به دنبال حرف حق باشد نه این که به دنبال این باشد که چه کسی برادری خود را ثابت کرده و چه کسی نه. چه کسی فامیل و رفیق است و چه کسی نیست.
- در مورد حزب هم کسی از اعضا، بخشی از صحبتهای من را منکر نشده، شاید لحن را دوست نداشتند و با لحنی دیگر همان محتوا را بازگو کرده باشند؛ به گونهای که همان حرفها را در زرورقی بپیچند و مجدد ارایه کنند.
- بحمدالله این نظام کاری کرده و طوری با مدیران برخورد کرده که تقریبا حب ریاست از دل افراد بیرون رفته و دیگر کسی به مقامی دل نبسته، مگر این که دنبال منافع خاصی باشد. بپذیریم که این ریاستها اشتهاآور نیست، ما هم بعد از ۶۰ سال، دنبال ریاست نیستیم. باید بر اساس دین و اخلاق صادقانه حرف بزنیم.
- ما از پدرخواندگی استعفا دادهایم، اما گویا این فرزندخواندهها هستند که این استعفا را نمیپذیرند. من خودم را ممکن است پدر بدانم ولی پدرخوانده نمیدانم اما به هر حال پدرخوانده هم بد نیست.
- اینها که مساله کشور و شهروندان نیست. شهروندان به این حرفها گوش نمیدهند؛ آنها آن قدر مشکل دارند که اصلا روزنامه نمیخوانند. ضمن آن که آن قدر بین افکار بدنه جامعه با ما و اصلاحطلب و اصولگرا فاصله و زاویه ایجاد شده که واقعیت جامعه و مسائل شهروندان دیگر مسائلی از این دست نیست.
- وضعیت «بد» این است کسی را که من یا حزب کارگزاران سازندگی صالح نمیدانیم، وارد مجلس شود اما «بدتر» این است که افراد احساساتی و افراطی چه از جناح چپ و چه جناح راست وارد مجلس شوند؛ افرادی که دلشان برای کشور و شهروندان نمیسوزد.
- شهروندان راهی جز انتخابات ندارند. این تحلیلی هم که برخی میگویند استقبال شهروندان از انتخابات اسفندماه کم است با آمارها همخوانی ندارد. شهروندان اگر هم از من و امثال من رضایت نداشته باشند در انتخابات حرف خود را میزنند و به جناح سیاسی مقابل رای میدهند اما به هر صورت اصل رای، رای دادن و مسیر صندوق رای در این کشور تثبیت شده است. مردم هم با توجه به پیگیری اخبار و اتفاقات منطقه و جهان رشد پیدا کردهاند و دوباره به سمت اسلحه و نارنجک نمیروند. اکثریت قاطع ایرانیان، خشونتطلب نیستند و از مسیر صندوق رای به دنبال دستیابی به مطالبات خود هستند. شهروندان از دین و مذهب و ایران خود که عبور نمیکنند.
- وضعیت «بدتر»ی هم متصور است. این که شهروندان اصلا در انتخابات شرکت نکنند. ما باید آنها را به صورت مطلق برای مشارکت در انتخابات تشویق کنیم و از مشارکت مشروط نگوییم. اصلاحطلبان اگر فکر میکنند هر قدر مشارکت مردم بالاتر باشد احتمال رای آوردن آنها بیشتر است نباید به هیچ وجه راهی غیر از مسیر صندوق رای را نشان بدهند. زمزمه لیست ندادن و اما و اگر آوردن از الان اراده شرکت یکپارچه در انتخابات را سست میکند نیروهای فعال سیاسی را منفعل و بیانگیزه میکند و همصدایی با معاندان و براندازان را تداعی میکند.
- تا آخرین لحظه و تا آخرین نفری که میتواند حتی یک قدم بهتر برای کشور بردارد باید اصلاحات از انتخابات و صندوق رای استفاده کند. این حق ماست؛ حتی اگر نتیجه چنین مشارکتی، رای آوردن تندروترین و افراطیترین جناحهای سیاسی داخلی باشد. حداقل نتیجه مسیر صندوق رای این است که مخالفان ما بدترین عملکرد را خواهند داشت و دور بعد مردم به جناحی دیگر رای میدهند.
- انتخابات ۸۴ تجربه خوبی برای اصلاحطلبان و شهروندان بود. متوجه شدیم کسانی که در حرفها و شعارهای خود مدعیاتی را مطرح میکنند، لزوما قادر نیستند که آن شعارها را اجرایی کنند. این تجربه دموکراسی در ایران است.
دیدگاه شما