وویتِک، اما مانند دیگر همرزمانش، اهل لهستان نبود. این خرس قهوهای که بعدها سرباز و به یکی از قهرمانان ملی لهستان تبدیل شد، اهل کوههای البرز بود و از شمال ایران میآمد.
سال ۱۹۴۴ زمانی که لهستانیها در ایتالیا با نازیها میجنگیدند، سربازی غولپیکر دوش به دوش آنها با دشمن جنگید و به قهرمان ملی لهستان تبدیل شد. وویتِک خرس قهوهای بود که سربازان لهستانی آنرا از کوههای البرز آورده بودند.
یک سرباز عجیب در جنگ جهانی دوم، سربازی به بزرگی یک متر و ۸۰ سانتیمتر و ۲۲۰ کیلو وزن که شانه به شانهی نیروهای لهستانی، در واحدی که اکثرا جوان بودند علیه آلمان نازی میجنگید؛ وویتِک نه انسان که یک خرس قهوهای و نام لهستانیای که بر او نهاده بودند به معنای "جنگجوی خندان" بود.
وویتِک، اما مانند دیگر همرزمانش، اهل لهستان نبود. این خرس قهوهای که بعدها سرباز و به یکی از قهرمانان ملی لهستان تبدیل شد، اهل کوههای البرز بود و از شمال ایران میآمد.
در سال ۱۹۴۲ در کوههای البرز، نوجوانی ایرانی، این خرس قهوهای را در زمانی که هنوز توله خرس بود، بزرگ میکرد. گفته میشود که سربازان لهستانی این خرس را در ازای کمی پول خرد، شکلات، یک چاقوی جیبی سوییسی و یک کنسرو گوشت از نوجوان گرفتهاند. توله خرس کوچک، دو سال بعد تبدیل به خرس قهوهای غول پیکری شد که در کنار سربازان لهستانی میجنگید.
سربازان لهستانی که در جنگ حامی نیروهای بریتانیایی بودند، میبایست در ایران با سپاه ارتش نازی روبرو شوند. جنگ جهانی دوم زخمهای عمیقی بر خاطره جمعی لهستانیها بر جای گذاشت. سرگذشت و سرنوشت این خرس ایرانی، اما یکی از معدود کورسوهایی است که در هجوم وحشت و جنگ، خاطرهای خوش برای لهستانیها به یادگار گذاشته است.
روزنامهی المانیزبان "اشترن" در مطلبی در همین باره، از خاطرات یکی از سربازانی که در آن روزگار تنها ۱۷ سال داشت و بر اساس معیارهای امروزی ما کودکسرباز به شمار میرفت، میگوید. این کهنهسرباز میگوید، احساس میکردم وویتِک برادر بزرگم است.
وویتِک بازیگوش و بااستعداد، از سربازی که مراقبش بود، عادتها و رفتارهای رایج میان سربازان را یاد گرفته بود؛ برای نمونه سلام دادن، سیگار کشیدن، البته سیگار کشیدن که نه، قورت دادن سیگارها، از جمله عادتها و کارهایی بود که سربازان به خرس قهوهای آموخته بودند.
داستانهای زیادی از این خرس بر سر زبانهاست. از جمله برهمزدن شام کریسمس در سال ۱۹۴۲؛ وویتِک وارد انبار مواد خوراکی شده بود و همهی خوراکیهای تدارکدیدهشده رابه تنهایی خورده بود.
در فلسطین هوا برای خرس قهوهای بسیار گرم بود، اما او میدانست راهچاره چیست: مخفیانه به چادر حمام میرفت و آنچنان ماهر بود که میتوانست آب را هم باز کند.
اما زندگی بامزهی و کارهای سرگرمکنندهی خرس قهوهای با اعزام نیروهای لهستانی به ایتالیا به پایان رسید. بریتانیاییها در ابتدا نمیخواستند وویتِک را به همراه سربازان با خود ببرند. سربازان لهستانی، اما شروع به مخالفت کردند که "سرباز وویتِک روح مبارزه را در ما سربازان لهستانی بیدار میکند. "
گفته میشود که سربازان لهستانی مخفیانه خرس محبوبشان را تا درجهی یک سرباز واقعی ارتقاء داده بودند؛ با شمارهی خدمت و کارت سربازی؛ و به این ترتیب خرس داستان واقعی، وارد نبرد خونین مونته کاسینو (نبرد رم) شد، نبردی که از ۱۷ ژانویه تا ۱۸ مه ۱۹۴۴ ادامه داشت.
در این نبرد بود که وویتِک برای اولین بار زیر آتش خمپاره و گلولهی نیروهای آلمان نازی قرار گرفت. وویتِک در ابتدا واکنش قهرمانانهای نشان نداد. حیوان وحشت زده، از درختی بالا رفت و از آن بالا همرزمان "انسانش" را میدید که چگونه زیر آتش آلمانیها تلاش میکردند، مهمات را به خمپارهاندازان برسانند.
طبق "افسانهی خرس لهستانی"، وویتِک از درخت پایین آمد، روی پاهای خود ایستاد و پنجههایش را برای کمک جلو آورد. گفته میشود که او توانستهاست سه جعبه خمپاره را در میدان نبرد، از میان دود و آتش جابهجا کند؛ و به این ترتیب وویتِک جای خود را در آرامگاه ابدی قهرمانان لهستان باز کرد.
هرچند که این ماجراهای نقلشده رنگ و بوی افسانه و اغراق دارند، اما حتی کهنه سربازان بریتانیایی هم در فیلم مستندی به نام "خرسی که به جنگ رفت"، از خرسی تعریف میکنند که در میان آتش و جنگ خمپاره حمل میکرده است. با پایان جنگ، وویتِک به باغوحش ادینبرو منتقل شد و تا فرارسیدن مرگ در سال ۱۹۶۳ در آنجا زندگی کرد. نام او، اما هرگز فراموش نشد؛ مجسمههایی از او برپا شد و کتابها و فیلمها داستان او را هنوز که هنوز است زنده نگه داشتهاند./فرادید
دیدگاه شما