شاید خبر قتل پدری توسط دو دختر و همسرش و سپس مثله کردن جسد با اره برقی، توسط آنها تکان دهنده ترین خبری بود که می شد در بین ساکنان پایتخت بپیچد و تازه آن موقع بود که همسایه ها فهمیدند در این خانه چه اتفاقاتی در جریان بوده است ....
نگاهش که می کنی، موجودی را می بینی که دستبند دست های ظریفش را به هم گره زده و پشت این چادر کهنه و رنگ و رو رفته و لباس های خاکستری بازداشتگاه، زیبایی و لطافت دخترانه اش رنگ باخته. باورت نمی شود این همان دختری است که پدرش را به قتل رسانده و با اره برقی جسدش را مثله کرده، دوست داری که نگاهت کند و بگوید قضیه چیز دیگری است بگوید قتل کار او و خواهرش نیست. صبر می کنی تا خودش شروع کند. اشک توی چشمهای رنگ عسلش حلقه می زند و می گوید: می دانم گناه بزرگی مرتکب شدم. می دانم هیچ توجیهی برای قتل یک پدر توسط دخترش وجود ندارد اما دیگر تحمل آن زندگی را نداشتم. تحمل رفتار پدرم و حوادث تلخی که از کودکی تا آن روز تجربه کرده بودم. اما قبول دارم که راه اشتباهی را انتخاب کردم. ای کاش در این مدت با فردی آشنا می شدم که مرا بهتر راهنمایی می کرد یا می دانستم سازمان یا مرکزی وجود دارد که دخترانی مانند من می توانند به آنجا پناه ببرند.
داستان زندگی میترا را می شنوی هم از زبان خودش و هم خواهر کوچکتر و مادرش ...
وقتی که از شکنجه ها و آزار و اذیت روحی و جسمی پدرش می گوید. اینکه حتی در بیست و چهارسالگی هم پدرش او و خواهرش را با کمر بند مورد ضرب و شتم قرار میداده. تحقیر و توهین و تنبیه مداوم و خساست بی نهایت پدر در امور مربوط به دخل و خرج زندگی، خساستی که در ارتباط با زنان غریبه ای که با آنها آشنا می شد تبدیل به دست و دلبازی بی نهایت می شد. اجبار به کار میترا در مغازه تعمیر موبایل بدون آنکه حقوقی به او پرداخت کند.
به دخل و خرج زندگی که می رسد میترا سرش را از خجالت پایین انداخته و می گوید: تو رو خدا در مورد من و مادر و خواهرم بد قضاوت نکنید. در طی این چند سال مادرم برای آنکه بتواند لباس ها و خوراکی هایی که ما دوست داشتیم برای من و خواهرم بخرد از جیب پدرم پول بر می داشت. به نظر شما اگر پدرم به اندازه کافی برای ما خرج می کرد ما حاضر می شدیم دزدی کنیم ؟
من توی مغازه همراه پدرم کار می کردم و می دانید چه رنجی می کشیدم وقتی می دیدم من باید با کفش های پاره زندگی کنم و پدرم پول هایش را صرف خرید گوشی و سفر شمال با زنانی می کرد که با او دوست می شدند؟
یادم می آید وقتی منو خواهرم کوچکتر بودیم به خاطر هر کار اشتباهی که انجام می دادیم ساعت ها در زیر زمین یا بالکن خانه زندانی می شدیم تا اینکه بالاخره پدرم به این نتیجه برسد که این تنبیه برای ما کافی است.
پدرم پایبندی مذهبی و اخلاقی خاصی نداشت و از وقتی من و خواهرم بزرگتر شدیم دیگر از نگاه ها و برخی رفتارهایش در خانه احساس امنیت نمی کردیم. من می دانم که گناه بزرگی مرتکب شدم که جان یک موجود زنده آنهم کسی که پدرم بوده گرفته ام و حاضرم هر مجازاتی را بپذیرم. اما روزی که به این نتیجه رسیدم به زندگی ام که فکر کردم دیدم شهامت فرار از خانه را ندارم ( البته یکبار بعد از ضرب و شتم شدید توسط پدرم با کمربند، فرار کردم ولی وقتی دیدم هیچ پناهگاهی برای من وجود ندارد و شکایت از وی نیز به جایی نمی رسد مجبور شدم به خانه برگردم ). ترس از کارتن خواب شدن، معتاد شدن و گرفتار شدن به ماجراهایی که دامن دختران فراری از خانه را می گیرد باعث شد دنبال راه حل دیگری بگردم. شاید اگر یک فرد آگاه ، یک مشاور، یک روانشناس سر راهم قرار می گرفت من این راه حل را انتخاب نمی کردم. بارها از مادرم خواستم از پدرم طلاق بگیرد اما او هم می ترسید از اینکه همین سقف روی سرش را هم ازدست بدهد و یا اینکه بعد از طلاق پدرم برای انتقام جویی صدمه ای به ما بزند وبه همین دلیل فقط از ما می خواست تحمل کنیم! اگر جسد پدرم را بعد از قتل مثله کردیم فقط به خاطر این بود که قصد خارج کردن جسد از خانه را داشتیم و نمی دانستیم چطور باید بدون اینکه همسایه هایمان متوجه شوند این کار را انجام بدهیم. در تمام لحظاتی که با اره مشغول مثله کردن جسد بودم، تنها چیزی که به من قدرت می داد نفرت بود و مرور لحظاتی که پدرم بیرحمانه با کمربند مرا می زد و توجهی به اشکها و التماسهایم نمی کرد. در نهایت قبل از آنکه موفق شویم جسد را از خانه خارج کنیم دستگیر شدیم ....
نظریه کارشناس
با توجه به شرح حالی که مادر میترا از زندگی مشترک و مدارک پزشکی همسرش می دهد می توان پی برد که مقتول از سلامت کامل روان برخوردار نبوده است. اما متاسفانه به دلیل فرهنگ غلط رایج در جامعه ما که گمان می کنند مشکلات روحی فرد بعد از ازدواج حل می شود خانواده مقتول به جای درمان پسرشان او را وادار به ازدواج می کنند و سپس خانواده مادر میترا هم با تکیه به فرهنگ غلط سوختن و ساختن از طلاق دخترشان جلوگیری کرده و خشت اولی که کج نهاده شد بعد از بیست و چند سال به این مقصد تلخ می رسد.
با مطالعه برخی تحقیقات انجام شده در زمینه همسر کشی، زنی که اقدام به قتل شوهر یا همکاری در قتل وی می نماید (البته به استثنای قتل های ناشی از خیانت زناشویی ) برای مدت طولانی مورد آزار و شکنجه و تحقیر و خیانت قرار داشته است .
شاید اگر میترا و مادر و خواهر کوچکترش در مسیر مشکلات خود با راهنما و مشاوری خیرخواه و دلسوز آشنا می شدند و یا پدر با پذیرش مشکلات روحی و رفتاری خود به روانپزشک مراجعه و اقدام به درمان آسیبهای روحی خود می نمود امروز با این وضعیت تکان دهنده به قتل نمی رسید و پیوند عاطفی میان آنها سقفی می شد روی سر هر چهار نفرشان و خانه ای که اکنون اینگونه ازهم پاشیده ومتلاشی شده است محلی می شد برای تبادل محبت و عشق و آرامش !
آسیبهای روحی و ضعف های روانی اعضای خانواده خود را جدی بگیرید .
حل مشکلات از راه های نامتعارف نه تنها شما را به مقصد مطلوب نمی رساند که بر پیچیدگی معضلات و مشکلاتتان می افزاید .
با اینکه نظام حمایتی و مددکاری قدرتمندی هنوز در جامعه ما برای حمایت از افراد بی سرپرست و بد سرپرست وجود ندارد ولی باز هم هستند مراکز مشاوره و مددکاری که زیر نظر نیروی انتظامی در یازده نقطه از شهر تهران به منظور کاهش آسیب ها و معضلات اجتماعی تحت عنوان «مراکز مشاوره آرامش» نزدیک به پانزده سال است که راه اندازی گردیده و کارشناسان مستقر در این یازده مرکز شنونده ی حرفها و راهنمای شما در حل مشکلات خانوادگی، تربیتی و حقوقیتان هستند و به راحتی از طریق شماره گیری 110می توانید جهت مراجعه به این مراکز که در حال حاضر در سرکلانتریها مستقر هستند ، راهنمایی شوید .
اورژانس اجتماعی 123 چند سالی است به منظور اقدام سریع و حمایت از کودکان و همسران آزاردیده راه اندازی گردیده است و می توانید از طریق تماس با شماره 123 هر گونه همسر آزاری و کودک آزاری در همسایگی خود را به اورژانس اجتماعی بهزیستی گزارش نمایید .
همچنین از طریق تماس با پلیس 110 هرگونه مشاوره ی حقوقی وروانشناسی در زمینه مشکلات خانوادگی به راحتی در اختیار شما شهروندان قرار می گیرد .
- پیش از هر مرجع قانونگذاری و هر مرکز مددکاری، وجدان و اعتقادات مذهبی و اخلاقی هر فرد باید میزانی باشد برای نحوه برخورد وی با سایر اعضای خانواده و اطرافیان همانطور که شکنجه و آزارگری جسمی و روحی افراد گناهی بزرگ محسوب می گردد، قتل نفس نیز به هر علتی که صورت بگیرد اشتباه و راه حلی نادرست برای برطرف ساختن مشکلات زندگی می باشد .
یادمان باشد در مواجهه با مشکلات زندگی با کسانی گفتگو و مشورت کنیم که به آگاهی و دانش و خیرخواهی و بی طرفی اشان ایمان داشته باشیم
رکنا
دیدگاه شما