کار من همین است؛ رفتن در دل خطر اما در آخر وقتی میبینی تلاشت پایان خوبی داشته و دعای مال باختهها و شاکیان پس از بازداشت دزدان و متهمان پشت سرماست برای من و همکاران دیگرم کافیاست. وقتی مأمور کلانتری گلبرگ چشمش به مردی جوان افتاد که در حال سرقت لوازم خودروی پژو بود، برای دستگیری او وارد عمل شد، اما در جریان عملیات تعقیب و گریز زخمی شد و با اینکه خون زیادی از او میرفت، دست از تعقیب دزد فراری بر نداشت و جانش را به خطر انداخت تا سارق را دستگیر کند.
مامور پلیس در یک قدمی مرگ
این مأمور وظیفهشناس که جانش را به خطر انداخت تا ماموریتش را به سرانجام برساند، ستوان سوم علی آواک نام دارد. او شب حادثه در حال گشتزنی در تهرانپارس بود که با سارق روبهرو شد و برای بازداشت او تا پرتگاه مرگ پیش رفت.
مأمور جوان پلیس که حالا زنده ماندنش را معجزه میداند جزئیات یکی از سختترین ماموریتهای کاری خود را شرح میدهد.
داستان واقعی از صحنه دستگیری یک سارق
وی میگوید: بامداد چهارشنبه گذشته بود؛ حدود ساعت یک بامداد. من همراه سرباز کلانتری147 گلبرگ در خیابان جعفربای بودم که متوجه شدم خودروی پراید نقرهای رنگی بهصورت موازی با خودروی پژو206 پارک شده است. فردی بین 2 خودرو ایستاده و رفتارهای مشکوکی داشت. دقیقترکه شدم، فهمیدم شخص مشکوک در حال باز کردن در خودروی 206 است.
مامورگشت کلانتری باید مچ سارق را هنگام دزدی و سربزنگاه میگرفت و دستگیرش میکرد. «دزد مرموز سویشرت کلاه دار به تن داشت و کلاه آن را روی سرش کشیده بود تا صورتش مشخص نباشد. اما با دقت فراوان متوجه شدم او مردی جوان است که قصد سرقت لوازم داخل خودرو را دارد.»
ستوان علی آواک میگوید: در این شرایط مأموران پلیس باید با درایت عمل کنند. چون قطعا سارقی که در آن وقت شب نقشه سرقت میکشد مسلح است. اغلب سلاح سرد همراهشان است و برخی از آنها هم سلاح گرم. بههرحال وظیفه من این است که بدون کوچکترین آسیب سارق را دستگیر کنم.
وی ادامه میدهد: در ابتدا شماره پلاک پراید را استعلام کردم که مشخص شد 3روز قبل در یکی از خیابانهای تهران به سرقت رفته است. معمولا سارقان لوازم خودرو برای اجرای نقشه دزدی نیمههای شب به خیابان میروند و از قبل خودرویی را سرقت میکنند.
تعقیب و گریز پلیسی
دزد جوان که سرگرم دزدی از خودروی 206 بود ناگهان متوجه گشت پلیس شده و در یک چشم به هم زدن پشت فرمان پراید سرقتی نشست تا فرار کند. «فورا دستور ایست دادم اما سارق توجهی نکرد و با سرعت محل را ترک کرد.»
مامور پلیس میگوید: بهدنبال سارق افتادم تا دستگیرش کنم. او با سرعت حرکت میکرد و من از سرباز خواستم سرعت ماشین را بیشتر کند. حتی برای اینکه بتوانم سارق را متوقف کنم دو تیرهوایی شلیک کردم اما سارق بدون توجه به اخطار و شلیکها به فرارش ادامه داد. تعقیب و گریز ادامه داشت و سارق وارد بزرگراه یاسینی شد. «بهدنبال سارق حرکت میکردیم و فاصله زیادی با او نداشتیم، با این حال حاضر به تسلیم نمیشد.»
درخواست نیروی کمکی برای دستگیری سارق
مأمور کلانتری ادامه میدهد: دزد فراری وارد بزرگراه بعثت شده بود که باردیگر دست به سلاح شدم تا هرچه زودتر او را گیر بیندازم. اینبار لاستیکهای جلوی پراید را نشانه گرفتم و شلیک کردم. با این حال سارق حاضر به توقف نمیشد و با وجود پنچر شدن لاستیکهای جلویی با سرعت به فرار خود ادامه میداد. لاستیک ترکیده بود و او روی رینگها حرکت میکرد، سعی داشت با حرکات مارپیچ و خلاف مسیر از دست ما فرار کند اما ما همچنان به تعقیب و گریز ادامه میدادیم. بهکلیه واحدهای گشتی هم اعلام کردیم تا برای دستگیری سارق درخواست نیرو کنیم اما دزد حرفهای مدام تغییر مسیر میداد.
ستوان سوم کلانتری ادامه میدهد: سارق درحالیکه روی رینگها حرکت میکرد وارد خط ویژه شد و درحالیکه خلاف جهت در حال حرکت بود با اتوبوسی شاخ به شاخ شد. در جریان این تصادف سارق دیگر راهی برای گریختن با ماشین سرقتی نداشت اما ناگهان از ماشین پیاده شد و با پای پیاده فرار کرد.
خودروی پلیس در لاین مخالف بزرگراه بعثت بود و به همین دلیل مأمور پلیس از خودرو پیاده شد تا به تعقیب دزد فراری بپردازد و هرطور شده سارقی که حاضر به تسلیم نمیشد را دستگیر کند. «سارق که مرا در تعقیب خودش میدید از نیوجرسیهای خط ویژه اتوبوس به لاین دیگر بزرگراه پرید و به فرارش ادامه داد.»
مأمور پلیس ادامه میدهد: من دست از تعقیب برنمیداشتم و سعی میکردم با سرعت هرچه تمامتر بدوم و او را گیر بیندازم. خوشبختانه موفق شدم و تلاشم نتیجه خوبی در بر داشت چرا که در بزرگراه بعثت به سارق رسیدم و موفق شدم او را گیر بیندازم و مانع فرارش شوم.
زخمی کردن پلیس از سوی دزد خشن
اما زمانی که پلیس به دزد رسید در لاین سرعت بزرگراه بودند و هر لحظه امکان داشت که با خودرویی برخورد کند و زیرچرخ خودروهای عبوری زندگیاش پایان یابد. خطر بیخ گوش دزد و پلیس بود اما مأمور فکر این بود که اگر دزد را رها کند او قطعا موفق به فرار میشود و این همه تلاشش بینتیجه میماند. با وجود خطر مرگ، استرس و دلهره مأمور دستبند را به دستان سارق انداخت اما ناگهان دزدخشن از داخل سویشرتش چاقویی بیرون آورد و ضربهای به پهلوی مأمور زد. «همان لحظه احساس کردم که بدنم داغ شده و سوزش شدیدی در پهلویم حس کردم، از سوی دیگر این خطر هنوز وجود داشت که در لاین سرعت با خودرویی برخورد کنیم و جانمان را از دست بدهیم.»
مأمور کلانتری ادامه میدهد: در آن لحظه فکر این بودم که ماموریتم را به پایان برسانم و ذرهای فکر جان خودم نبودم. دستبند را با وجود اینکه خون زیادی از من میرفت به دستان سارق انداختم و او را به سمت لاین کند روی اتوبان هدایت کردم. خوشبختانه سرباز کلانتری همان لحظه خودش را رساند و سارق را که بازداشتش کرده بودم تحویل گرفت. من اما حال خوبی نداشتم و هر لحظه ممکن بود بیهوش شوم و جانم را ازدست بدهم. همان لحظه یک خودروی امداد خودرو که در حال عبور از منطقه بود مقابل پایم توقف کرد و با دیدن وضعیتم مرا به بیمارستان رساند.
مامور پلیس در ادامه میگوید: این یکی از سختترین ماموریتهای کاری من بود و خوشبختانه موفق شدم با وجود خطر فراوان دزد را بازداشت کنم که در بازرسی از خودروی پراید سرقتی 5ضبط و پخش خودروی 206، 7باتری ماشین و لوازم سرقتی دیگر کشف شد. متهم نیز برای انجام تحقیقات به کلانتری انتقال یافت و من با اینکه تا پرتگاه مرگ پیش رفتم اما معجزه شد و زنده ماندم. کار من همین است؛ رفتن در دل خطر اما در آخر وقتی میبینی تلاشت پایان خوبی داشته و دعای مال باختهها و شاکیان پس از بازداشت دزدان و متهمان پشت سرماست برای من و همکاران دیگرم کافیاست
رکنا
دیدگاه شما