سال ۹۶ بود که ماموران پلیس تهران در جریان سرقت از یک خانه قرار گرفتند و تیمی از ماموران برای تحقیقات پلیسی وارد عمل شدند. در بررسیهای ابتدایی مشخص شد که دزدان با تخریب قفل درهای ورودی وارد ساختمان شده و سپس سناریوی سرقت را به اجرا گذاشته اند. ماموران در ادامه پی بردند دزدان با ورود به خانه، طلا و پولها را به سرقت برده اند. بررسیها برای شناسایی دزدان به صورت ویژه در دستور کار ماموران قرار گرفت. تجسسهای پلیسی ادامه داشت که ماموران در جریان سرقت مشابه دیگری قرار گرفتند که در آن نیز دزدان با تخریب قفل درها وارد عمل شده بودند.
نخستین سرنخ
ماموران در بررسی دوربینهای مداربسته، تصویر یک زن جوان را که ابتدا به جلوی در خانه آمده بود، به دست آوردند و مشخص شد زن جوان پس از زنگ زدن و با اطمینان از نبود اهالی داخل خانه، همدستانش را که سوار بر خودروی پژو بودند با خبر کرده است و دو پسر جوان برای سرقت اقدام به تخریب قفل در ورودی ساختمان کردهاند.
بازداشت سارا
همین سرنخ کافی بود تا ماموران با بررسی شماره پلاک خودروی دزدان صاحب پژو را که پسر جوانی به نام دانیال است، ردیابی کنند و وقتی برای دستگیری او وارد عمل شدند موفق به بازداشت دانیال و دختر جوانی به نام سارا شدند. سارا خود را بی گناه میدانست، اما وقتی تصویر دوربینهای مداربسته را پیش روی او قرار دادند به ناچار لب به سخن باز کرد و رئیس باند را که سجاد نام داشت لو داد. بدین ترتیب ماموران در گام بعدی برای دستگیری سجاد عملیات ویژهای را تشکیل دادند و در عملیاتی غافلگیرانه و قبل از این که رئیس باند با اطلاع از دستگیری همدستانش پا به فرار بگذارد، او را دستگیر کردند.
رئیس باند
سجاد در اعترافاتش به ماموران گفت: با آزادی از زندان بیکار بودم و نیاز به پول داشتم به همین دلیل تصمیم گرفتم بار دیگر دست به سرقت بزنم و در ابتدا از دانیال کمک خواستم که او نیز به پول نیاز داشت و پذیرفت در سرقتها مرا همراهی کند. وی افزود: دانیال در شروع کار خواست دختر جوانی که نیاز به پول دارد، در سرقتها همراهی مان کند به همین دلیل او را به باندمان آوردم و برای این که از خالی بودن خانهها اطمینان پیدا کنیم سارا ابتدا زنگ خانهها را به صدا در میآورد و در گام بعدی سرقتها او جلوی در میماند و اگر کسی قصد ورود به ساختمان را داشت او را سرگرم میکرد تا ما فرار کنیم.
زندگی خاکستری
سارا که ۱۸ سال دارد میگوید، هیچ راهی جز دزدی ندارد و برای این که بتواند هزینههای زندگی برادر و خواهر کوچک ترش را تامین کند، مجبور به سرقت شده است.
سابقه داری؟
نه
شغل؟
بیکار بودم که دزد شدم.
چرا دزدی؟
باید هزینه زندگی برادر و خواهرم را تامین میکردم.
پدر و مادرت کجا هستند؟
پدرم اعدام شده و مادرم در زندان است.
چرا پدرت اعدام شد؟
سالها قبل پدرم در کار قاچاق مواد مخدر بود و وضعیت مالی خوبی داشتیم تا این که سوار بر خودرویش با مواد مخدر زیادی دستگیر و به اعدام محکوم شد. پدرم سالها در زندان بود تا این که حکم اعدام اجرا شد و در همان سن نوجوانی یتیم شدم.
مادرت چرا در زندان است؟
روزهایی که پدرم در زندان بود و اعدام شد، مادرم با دوستان پدرم در ارتباط بود. بعد از مرگ پدرم نیاز به پول داشتیم و، چون کسی از ما حمایت نمیکرد، مادرم مجبور شد با دوستان پدرم که در کار قاچاق مواد مخدر بودند، همکاری کند. مادرم در چند مرحله در کار قاچاق مواد موفق بود تا این که در یک ایست بازرسی در مسیر ورودی تهران دستگیر شد و به زندان افتاد.
کسی شما را حمایت نمیکند؟
نه، بعد از این که پدرم اعدام شد، رابطه ما با بستگانمان قطع شد و هیچ کسی از ما حمایت نمیکرد، حتی چندبار به سراغ خانواده پدری ام رفتم، اما پدربزرگم میگفت که من هیچ فرزند و نوهای ندارم و به طور کل رابطه شان را با من قطع کردند به همین دلیل ما تنها افتادیم.
چرا دزدی کردی؟
نیاز به پول داشتم و مدتی بود که با دانیال آشنا شده بودم، شرایط او تا حدی مثل من بود. پدر و مادرش در یک تصادف فوت کرده بودند و به تنهایی زندگی میکرد، وقتی شنیدم قصد دارد با یکی از دوستانش دست به دزدی بزند تصمیم گرفتم با او همراه شوم، چون نیاز به پول داشتم.
فکر نمیکردی دستگیر شوی؟
به هیچ چیزی فکر نمیکردم، چون زندگی خواهر و برادرم برای من از هر چیز دیگری مهمتر بود و نمیخواستم بی پولی به آنها فشار بیاورد و آواره خیابانها شویم.
خواهر و برادرت چند ساله هستند؟
برادرم ۱۵ ساله است و خواهرم ۱۷ سال دارد.
چه نقشی در باند داشتی؟
وقتی برای سرقت به خیابانها میرفتیم، ابتدا خانههایی را که چراغشان خاموش بود تحت نظر میگرفتیم و بعد از دقایقی من برای اطمینان زنگ خانهها را به صدا در میآوردم و اگر کسی جواب نمیداد از همدستانم میخواستم که وارد عمل شوند.
اگر کسی داخل خانه بود چه میکردی؟
یک فامیلی میگفتم و طوری رفتار میکردم که انگار اشتباهی زنگ زده ام.
چرا آن قدر نگران هستی؟
دو سال است که در زندانم و نگران سرنوشت خواهر و برادرم هستم، نمیدانم چطور زندگی را میگذرانند، باور کنید من داخل زندان هستم، اما همه فکر و ذهنم بیرون از زندان پیش خواهر و برادرم است.
بعد از آزادی چه کار میخواهی بکنی؟
این را میدانم که دیگر دزدی نمیکنم، به دنبال کار میگردم و به سراغ خانواده پدری ام میروم و التماسشان میکنم که به ما کمک کنند، چون واقعا هیچ کسی را نداریم.
از مادرت خبر داری؟
فقط میدانم در زندان است و قرار است دادگاهش به زودی حکم نهایی را صادر کند.
حرف آخر؟
نمیدانم چرا باید سرنوشت من این طور باشد، اگر در یک خانواده بی دردسر به دنیا میآمدم هیچ وقت کارم به این جا کشیده نمیشد.
به خاطر اشتباه پدر و مادرم زندگی ام تباه شد و در بهترین روزهایی که دختران از زندگی شان لذت میبرند من باید در زندان باشم و به جای فکر کردن به آینده ام به فکر خواهر و برادرم باشم.
بنا به این گزارش، سارا و همدستانش هرکدام به سه تا هفت سال زندان، ردمال و شلاق محکوم شدند و این حکم تایید شد./روزنامه خراسان
دیدگاه شما