«شب که میشد با شنیدن صدای قدمها و عصایش پزشکان و پرستاران میفهمیدند آقا سیدرضا آمده و حواسشان را جمع میکردند مبادا صدای ناله بیماری بلند شود. بعضی شبها من هم همراهش میرفتم. آیتالله هر شب به بیمارستان فیروزآبادی سرکشی میکرد. باکلام شیرینش به پرستاران خسته نباشید میگفت و دستی سر بیماران میکشید. خیالش که از وضعیت بیماران آسوده می شد به زیرزمین مریضخانه که محل فوت شدهها بود، میرفت و بعد از چند دقیقه صدای گریههایش از سردخانه بیمارستان در سالن میپیچید و دل همه را میلرزاند. آن سالها هیچکس نفهمید ماجرای این گریه ها بر سر پیکر بیجان مردگان چیست. سالها گذشت تا اینکه پدرم پرده از راز اشکهای پدربزرگ برداشت و گفت؛ «پدربزرگت میگفت اینها مردگان غریبند،کسی نیست برایشان گریه کند و فاتحهای بخواند. وظیفه من است برایشان فاتحه بخوانم. پدربزرگم از درآمد خودش مراسم کفن و دفن مردگان بیکس و کار را هم برگزار میکرد.»
این روایتی از یک روحانی سیاستمداشر است. آیت الله «سیدرضا فیروزآبادی»؛ نماینده چهار دوره مجلس در سال های 1300 تا 1344؛ روحانی خیری که موسس بیمارستان فیروزآبادی بود و روز پزشک بهانه خوبیست برای مرور خاطرات شنیدنی اش از زبان بازماندگان. ماجرای تاسیس این بیمارستان از زبان نوه ایشان دکتر «سید وحید فیروزآبادی» شنیدنی است.
این بیمارستان وقف است بر غربا و بیچارگان
سر در قدیمی بیمارستان فیروز آبادی بر روی کاشی کاری ها قسمتی از وصیت آیت الله فیروز آبادی نوشته شده است:« این مریضخانه وقف است بر فقرا، رعایا، غربا و بیچارگان، لعنت برکسی که تخلف کند.» وقتی آیه الله فیروز آبادی بیمارستان را تاسیس کرد با خود عهد کرد برای درمان فقرا و بیچارگان پولی نگیرد.
برای زنده کردن یاد و خاطره آیت الله فیروزآبادی سراغ نوه او دکترسید وحید فیروزآبادی رفتیم. پزشک 71 ساله ای که سیره پدربزرگ را الگوی خودش کرده و «سیدعلی حسن پور» یکی از نزدیکانشان می گوید در طول 40 سال طبابتش حتی یک هزار تومان بابت ویزیت از بیماران نمی گیرد و خیلی ها او را در بیمارستان پارس تهران به نام پزشک صلواتی می شناسند. دکتر سید وحید فیروزآبادی خاطرات بسیاری از پدربزرگ دارد و در سال 1344 که آیه الله فیروزآبادی از دنیا می روند، ایشان 17 ساله بوده است. دکتر وحید روایتش از پدربزرگ را از تاسیس بیمارستان فیروزآبادی می گوید:«مریضخانه فیروز آبادی که ساخته شد خیلی ها از مرگ حتمی نجات پیدا کردند. آخر درسال های 1300 هیچ مرکز درمانی در جنوب تهران وجود نداشت و شمار زیادی از مردم با یک مریضی ساده جان خودشان را از دست می دادند. بیمارستان ساخته شد و خیلی ها نمی دانستند این پیرمرد با عینک ته استکانی همان کسی است که مریضخانه اش را وقف بر غربا و بیچارگان کرده است.»
حقوق نمایندگی را از مجلس نمی گرفت
نمی خواهی دنبال حقوقت بیایی؟ اگر تا چندروز دیگر فکری برای برداشتش نکنی مجبور می شویم آن ر ا به خزانه واریز کنیم. این حرف های شاه السلطنه خطاب به آیت الله فیروز آبادی است. آخر آقا سید رضا حتی برای نمایندگی مردم در مجلس شورای ملی هم حاضر نبود پولی دریافت کند. اینها را سید وحید فیروز آبادی؛ نوه آیت الله فیروزآبادی می گوید و ادامه می دهد:«پدربزرگم کشاورز بود و زمین های زراعی داشت. می گفت من برای خدمت به مرم ایران وارد مجلس شده ام. خدمت به خلق الله که حقوق ندارد. ایشان در دوره های سوم، ششم، هفتم و چهاردهم نماینده مجلس بود اما در طول این سال ها حتی یک ماه هم حقوقش را از مجلس نگرفته بود. وقتی به او می گویند که یا پولت را بگیر یا آنرا به خزانه واری می کنیم تصمیم گرفت با آن پول، فکری که برای تاسیس مریضخانه در ذهنش جرقه زده بود را عملی کند.»
زندگی در خانه سرایداری
سید وحید روایت شنیدنی تاسیس بیمارستان فیروز آبادی را ادامه می دهد:« من آن زمان نوجوان بودم و شیفته بابا سید رضا و همیشه همراه او و پدرم بودم.آن زمان حقوق 4 سال وکالت پدر بزرگم 24 هزار تومان می شد.این خاطرات را با جزییات پدرم سید صادق برایم روایت کرده است. باغ 42 هزار متری درست در نزدیکی میدان اصلی شهرری وجود داشت. پدر بزرگم سراغ صاحب آن که فردی به نام حرمت الدوله یکی از سفیران آن زمان بود رفته و آن باغ را از او خرید. یکی از اتاق های سرایداری باغ را محل زندگی خودش کرده و سر وسامانی به اتاق دیگر داده بود. دکتر نصرت شریف را در آنجا مستقر کرده و گفته حداقل روزی 40 مریض را رایگان ویزیت کن و حقی نداری پولی از کسی بگیری. از پول خودش ماهی 100 تومان به آن دکتر حقوق می داد. بعد از آن با کمک خیرین دیگر ساخت مریضخانه را آغاز کرد.» فیروز آبادی ادامه می دهد:« ساخت این مریضخانه اولین و آخرین کار خیر پدربزرگم نبود و داستان تلاش او برای خدمت به خلق و باقیات و صالحاتی که از خودش بر جای گذاشت تا آخر عمرش ادامه پیدا کرد.»
هر شهر یک مریضخانه
اگر حکومت اذیتم نمی کرد در هر شهر یک مریضخانه می ساختم. این رویای آقا سید رضا فیروز آبادی بود. رویایی که به لطف حکومت رضاخان نتوانست آن را عملی کند. سید وحید از روزی می گوید که فکر ساخت مریضخانه ای در ری در ذهن پدبزرگش جرقه زد. او می گوید:« پدرم تعریف می کرد سال ها قبل پدربزرگم یک شب برای مهمانی افطار به منزل یکی از دوستانش می رود. در راه برگشت مردی را می بیند که در گوشه ای افتاده و ناله می کند. با کمک همراه او را که ظاهری کثیف و لباس هایی پر از شپش داشته به خانه اش می برد و تیمار می کند. از همان شب تصمیم به ساخت بیمارستانی برای نیازمندان در جنوب تهران می گیرد و به فکر فراهم کردن ملزوماتش می افتد. همیشه هم می گفته رضا شاه من را اذیت کرد وگرنه بیشتر از اینها بیمارستان می ساختم.»
خرجی برای بیماران مرخص شده
وقتی آیت الله فیروز آبادی بیمارستان را تاسیس کرد با خود عهد کرد برای درمان فقرا و بیچارگان پولی نگیرد. این اتفاق هم افتاد و درماندگان در این مریضخانه رایگان درمان می شدند. نوه آیت الله فیروز آبادی می گوید:« پدربزرگم شخصیت عجیبی داشت و نمی دانم چرا اینطور نسبت به خلق خدا احساس مسئولیت می کرد. علاوه بر آنکه بیماران در مریضخانه فیروز آبادی رایگان درمان می شدند بعد از مرخص شدن پولی در جیب مریض ها به خصوص مردها می گذاشت ومی گفت تا وقتی حالت خوب نشده نگران خرجی نباش. استراحت کن و از این پول امار معاش کن. ما سعی کردیم به وصیت ایشان عمل کنیم. تا سال 1369 و قبل از اجرای طرح خودکفایی مراکز درمانی در بیمارستان فیروزآبادی از نیازمندان پولی گرفته نمی شد و حالا با اینکه خدمات درمانی در این مرکز کاملا رایگان نیست اما واحد مددکاری با حساسیت خاصی نسبت به پرونده بیماران نیازمند عمل می کند.»
چایی خاندان پهلوی خوردن ندارد
آیت الله سید رضا فیروزآبادی چهار دوره نماینده مجلس شورای ملی بود اما نوه اش با اطمینان می گوید که هیچ وقت لب به چایی دولت آن وقت نمی زد و می گفت:« چایی پهلوی خوردن ندارد.» روایت ایستادگی ایشان در برابر حکومت رضاشاه شنیدنی است؛«آیت الله با آنکه نماینده مجلس بود اما اصلا دل خوشی از حکومت نداشت و پا به پای مدرس و مصدق برای ملی شدن صنعت نفت تلاش کرد. بعضی از نطق هایش آنقدر کوبنده بود که برایش دردسرساز شد و در برهه ای دیگر زور رضا شاه به او نرسید و به کلات نادری تبعیدش کرد. حالا بگذریم از اینکه او را با گاری به کلات بردند و در راه چه بلاهایی بر سرش آوردند.» او یاد یکی از نطق های پدر که برای حکومت گران تمام شد می افتد؛«در دوره هفتم مجلس رییس شهربانی حکومت رضا شاه مرد جلادی بود که خون همه را در شیشه کرده بود. نامش را فراموش کرده ام. او تصمیم می گیرد برای شهربانی از کشور فرانسه سگ نگهبان وارد کند و تصویب بودجه آن در مجلس لازم بوده است. آیت الله فیروز آبادی به عنوان یکی از مخالفان تصویب بودجه برای این کار نطق کوبنده ای می کند و می گوید با وجود شما ملت ایران نیازی به سگ نگهبان ندارد. این نطق آنقدر برای رییس شهربانی گران تمام می شود که با عصبانیت پیش رضاشاه می رود. پدرم می گفت شب همان روز با پدربزرگم تماس گرفتند و فردایش هم او را تبعید کردند.»
ورود به مجلس بدون شگردهای انتخاباتی
این روزها بعضی از دولتمردان برای نشستن بر کرسی قدرت در مجلس و جمع کردن رای میلیون ها تومان هزینه می کنند و به شگردهای مختلف انتخاباتی متوسل می شوند اما جالب است بدانید که آیت الله فیروزآبادی با اینکه چهار دوره نماینده مجلس بود اما برای ورود به هر دوره حتی یک قِران هم خرج تبلیغات نکرد و آنقدر به خلق خدا خدمت کرده بود که در هر دوره با رای قابل توجهی وارد مجلس می شد. دکتروحید فیروزآبادی می گوید:« پدربزرگم برای نشستن بر کرسی وکالت و انتخابات حتی یک قران هم پول نداد. نیازی به جمع کردن رای نداشت، چون در میان مردم محبوب بود. سال ها قبل یعنی در سال های1260 تا 1265 آقا سیدرضا که در فیروز آباد ورامین زندگی می کرد موقع سرکشی به زمین های کشاورزی متوجه پوک بودن گندم ها می شود و حدس می زند که قحطی در پیش است. با کمک یکی از دوستانش به نام حاج مهدی سلامت یکی از بازرگانان می خواهد که بار بادام را از شهرهای مختلف به تهران بیاورند. بار بادام را با کمک بقیه نمک سود و انبار می کنند و وقتی طبق پیش بینی اش در پاییز و زمستان همان سال قحطی اتفاق می افتد و مردم نانی برای خوردن پیدا نمی کنند بادام های انبار شده را که منبع مغذی از ویتامین بوده در میان مردم توزیع می کند و به این ترتیب از مرگ ومیر شماری از افراد در اثر قحطی پیشگیری می کند. برای همین خدمات بی مزد و منتش به خلق خدا بود که همه برایش سر و دست می شکستند.»
غذای اعیانی نماینده مجلس؛ نان و پیاز و سرکه
می توانست مثل خیلی از آدم های هم منصب خودش اعیانی زندگی کند. تمکن مالی اش را هم داشت، بالاخره نماینده مجلس شورای ملی بود، زمین های کشاوزی بسیاری داشت اما ساده زیست بود. این خاطرات را سید وحید فیروز آبادی از پدر بزرگش می گوید؛« فرش زیر پای پدر بزرگ، زیلو و غذای مورد علاقه اش هم نان و پیاز و سرکه بود.پیاز را در سرکه خرد می کرد و با نان می خورد. من 17 ساله بودم که ایشان به رحمت خدا رفتند و خاطرات بسیاری از او دارم. یادم می آید خوردن گوشت قرمز وسفید در برنامه آقا سید رضا جایی نداشت. آنقدر رقیق القلب بود که در کودکی اش شاهد ذبح مرغی بوده و از آن زمان تا آخر عمرش لب به گوشت سفید مرغ نزد. البته وقتی مهمان داشت بهترین آشپز را خبر می کرد و در مهمان نوازی درجه یک بود.»
تصویر آیت الله فیروزآبادی در مجله آمریکایی
روایت ها زیادند و یکی یکی در ذهن نوه آیت الله فیروزآبادی مرور می شوند و یکی از این خاطرات جالب ماجرای تصویر آیه الله در مجله ای آمریکایی است که سیدوحید آن را از قول پدرش سید صادق فیروز آبادی روایت می کند؛« پدرم می گفت مجله خواندنی ها در خرداد ۱۳۲۴ گزارشی از دیدار سفیر آمریکا از بیمارستان فیروزآبادی و گفت و گو با آیت الله فیروزآبادی به چاپ رسانده بود. ماجرا از این قرار بود که سفیر امریکا در ایران برای بازدید از مریضخانه به شهرری آمده بود. در خلال این مصاحبه پرسش های بسیاری مطرح می شود و پاسخ های کوبنده آقا سید رضا جالب توجه بوده است. از ایشان پرسیده اند که چه چیز باعث شده که شما این مریضخانه را تأسیس کردید؟ سید رضا می گوید به امر پیغمبر اسلام (ص) این کار را کردم. او می گوید تا جایی که اطلاع دارم در قرآن راجع به ساختن مریضخانه حکمی نیست و پیامبر شما تکلیفی برای ساختن آن تعیین نکرده است و در جواب آیت الله می گوید که رسول اکرم(ص) فرموده حفظ و حراست نفس بر هر مسلمانی واجب است و من این مریضخانه را ساختهام که از نفوس حفاظت کنم. بیماران در این مریضخانه معالجه شوند تا مرگ گریبانگیر مردم نشود و زنده بمانند.چندماهی از این مصاحبه می گذرد و یک روز آقای امین الملک مجلهای آمریکائی به ایشان نشان داد که عکس آقای فیروزآبادی در آن چاپ شده و شرح مفصلی راجع به مریضخانه وی در آن نوشته شده بود. آقا سیدرضا با دیدن این مجله حسابی تعجب می کند.»
جنجالی اما بدون محافظ
آهنگر بود و سال ها قبل در دوران نوجوانی و جوانی ساخت در و پنجره های بخشی از بیمارستان فیروز آبادی را به سفارش سید رضا فیروز آبادی بر عهده گرفت. آن زمان سن و سالی نداشت اما خاطراتش از آیت الله آنقدر در ذهنش پر رنگ است که هیچ وقت فراموششان نمی کند. « اسدالله جمشیدی» می گوید:« حاج آقا نماینده مجلس بود و صاحب منصب حکومتی به حساب می آمد اما باورتان می شود من ساده تر و بی ریا تر از این آدم در طول عمرم ندیده بودم. وقتی در خیابان راه می رفت اگر کسی او را نمی شناخت حتی در ذهنش هم نمی گنجید که این آدم ساده و بی آلایش نماینده مجلس است.» « اسدالله جمشیدی» می گوید:« از پدرم شنیدم که می گفت حاج آقا فیروز آبادی یک بار نشد که در را به روی گرفتاری باز نکند. با اینکه فعالیت های ملی مذهبی و نطق هایش در مجلس سر و صدای زیادی راه انداخته بود و هر لحظه ممکن بود برای کشتنش دست به کار شوند اما بدون آنکه محافظی داشته باشد خیلی راحت در را به روی همه باز می کرد و درد مردم را درمان می کرد.»
آیت الله فامیل همه مریض های بی کس و کار
« آقا سیدرضا آنقدر روی مریض های بیمارستان تعصب داشت که خودش هر روز به آنها سرکشی می کرد. اگر می دید مریضی در بیمارستان هست که بی کس و کار است برایش خوراکی می آورد و مثل یک فامیل نزدیک هوایش را داشت.» جمشیدی یاد خاطره ای دیگر از آیت الله فیروآبادی می افتد و می گوید:«سال هایی که یتیم خانه کنار بیمارستان دایر بود سید رضا حواسش به خورد و خوراک بچه یتیم ها بود. بعضی وقت ها به من پول می داد و می گفت برو برای یتیم خانه ترشی بخر. ترشی انگل کش است و اگر بچه ها بخورند کمتر مریض می شوند. »
چند پنی سیلین بیشتر!
چند نسل با زمان آیت الله فیروز آبادی فاصله دارد اما هم نشینی با بزرگ ترین نوه سید رضا که حالا در دهه هشتم عمرش به سر می برد این فاصله زمانی را کوتاه کرده است.« روح الله جمشیدی» پسر اسدالله جمشیدی، آهنگر بیمارستان فیروزآبادی است و در مغازه پدری اش مشغول به کار است و می گوید:« علی آقا نوه آیت الله فیروز آبادی همسایه ما است و در خانه پدر بزرگش که در داخل بیمارستان قرار دارد، تنها زندگی می کند. بعضی روزها به مغازه ما می آید و ساعت ها از خاطرات پدر بزرگش برایمان می گوید.خاطراتی که من از لابه لای آن درس های زیادی گرفتم.» او یاد خاطره ای می افتد و به نقل قول از نوه آیت الله فیروز آبادی می گوید:« نوه اش تعریف می کرد که بیشتر اوقات برای خرید داروی بیمارستان همراه پدر بزرگش به ناصر خسرو می رفته و آن سال ها وضعیت ایران از نظر دارو تعریفی نداشته است. یک بار از مغازه یکی از اقلیت های مذهبی دارو می خرند و پدر بزرگش آنقدر برای پرداخت پول چانه می زند که علی در آن سن و سال خجالت می کشد. سید رضا که متوجه سرخ شدن او می شود در راه برگشت به او می گوید از تخفیفی که برای خرید داروی بیمارستان گرفتم آن فرد را هم ناخواسته شریک ثواب کردم. همیشه هم از ناصرخسرو تا شهرری پیاده می آمده و می گفته که با پول کرایه چند پنی سیلین بیشتر می توانیم بخریم. »
باقیات صالحات آقا سید رضا
حالا بعد از گذشت سال ها، وصیت نامه و وقف نامه آیت الله سید رضا فیروز آبادی در دست یکی از معتمدان خانواده وی است.«علی حسن پور» مردی که سال ها تولیت مسجد فیروز آبادی در دستش بود. حسن پورجزو کسانی است که آیت الله فیروز آبادی را ندیده اما خاطرات بسیاری از او دارد. او می گوید:«آیت الله فیروز آبادی اولین وصیت نامه اش را در سال 1307 می نویسد و در آن به موقوفاتش اشاره می کند. بسیاری از خیرین عواید دارایی غیر منقولشان را وقف بیمارستان فیروز آبادی کرده اند و همه این موارد در وصیت نامه ذکر شده است و حالا بازماندگان او وظیفه گرداندن این موقوفات را بر عهده دارند و خدا کند که بتوانند به وصیت های پدر و وقف نامه اش درست عمل کنند تا بتوانند ادامه دهنده را پدرشان باشند.»
حسن پور با توجه به وصیت نامه آیت الله فیروز آبادی به مکان هایی که به همت ایشان ساخته شده است اشاره می کند و می گوید:«علاوه بر بیمارستان ساخت دارلایتام فیروز آبادی یکی دیگر از اقدامات برجسته آیت الله فیروز آبادی در جوار مریضخانه بود.ایشان وصیت کرده بود مادامی که قادر به اداره آن هستید یتیمان را در آن نگهداری کنید و هر وقت از عهده اداره اش بر نیامدید یتیم خانه را صرف امور عام المنفعه کنید. دارالایتام سال ها برقرار بوده ودر آن بیش از 130 بچه بی سرپرست نگهداری می شدند اما در سال های قبل از انقلاب بود که یتیم خانه تیدبل به بخش زایمان شد. سال 1336 بود که آیت الله فیروز آبادی در قسمتی از باغ حرمت الدوله تصمیم به ساخت مسجد گرفت. آن زمان ترویج دین یکی از دغدغه های اصلی او بود و این تصمیم را به سرعت عملی کرد.»
حسن پور با اشاره به ساخت مسجد ادامه می دهد:«تفکر باز فرهنگی او در آن زمان باعث شد تا کتابخانه ای هم در زمین مسجد بنا کند. هر چند متاسفانه این کتابخانه بعد از چند سال تبدیل به مغازه شد. نام آیت الله فیروز آبادی این روزها برای طلاب مسجد جامع رضوی آشناست. وقتی رضا شاه خیابان سیروس را ساخت، مسجدی که در آن خیابان بود را به بهانه ساخت خیابان خراب کرد. فیروز آبادی به سرعت دست به کار شد و مسجدی که امروز به نام مسجد جامع رضوی است در همان خیابان ساخت. ساخت اولین مدرسه در فیروزآباد ورامین هم یکی دیگر از اقدامات خیرخواهانه این مرد بزرگ است.»/ فارس
دیدگاه شما