بدون ذرهای شک، قرون وُسطی یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین برهههای تاریخی برای انسانها است. درست است که دوره رنسانس اصلیترین تاثیر را در شکلگیری جهان سیاسی و فرهنگی امروز بشریت داشت و سیستم و نحوه تقسیم قدرت بین کشورها و فرهنگهای مختلف نیز به نوعی در همین دوران مشخص شد، اما شکی در این موضوع وجود ندارد که قرون وسطی، سنگ بنای جهان امروز را گذاشت. یکی از مشهورترین پدیدههایی که در قرون وسطی رخ داد، در هم تنیده شدن تاریخ و افسانه و در نتیجه خلق ژانر شِبهتاریخی در ادبیات ملل بود. بسیاری از شخصیتهای مشهور قرون وسطی، مانند شاه آرتور و مرلین جادوگر هم دقیقا در همین بازه زمانی و در دل رمانهای شِبهتاریخی به جهانیان معرفی شدند.
مرز بین تاریخ و افسانه
همانطور که اشاره شد، در قرون وسطی ذره ذره فاصله بین تاریخ و افسانه کمرنگتر و نامحسوستر شد. تا پیش از قرون وسطی هم مرز بین واقعیت و افسانه، بسیار ناچیز و نامعلوم بود اما در آن دوران، عمدتا عدم آگاهی باعث در هم تنیده شدن تاریخ واقعی و داستانهای اساطیری و افسانهای میشد. ولی نکته منحصر به فردی که در قرون وسطی به چشم میآید این است که بسیاری از نویسندگان، علی رغم اینکه آگاهی کافی را از تاریخ گذشتگانشان داشتند، اما با این حال تاریخ را عمدا با افسانه میآمیختند. درواقع هدف آنها تاریخنگاری نبود و بیشتر علاقه به خلق داستانهایی اساطیری داشتند که قهرمانهای آن را عمدتا انسانهای واقعی تشکیل دادهاند!
بدون ذرهای شک، یکی از مشهورترین و البته زیباترین رمانهایی که در همین راستا در قرون وسطی نوشته شد، “رُمَنس سه پادشاهی” (Romance of the Three Kingdoms) بود. اگر با ادبیات قرون وسطی آشنایی داشته باشید، قطعا میدانید که لغت “رُمَنس” (Romance) برخلاف مفهومی که اکنون در فرهنگ عامه دارد، صرفا به معنای “داستان عاشقانه” نبوده و در اصل به داستانی “دراماتیک” اشاره داشته است. در رمنس سه پادشاهی، بخشی از تاریخ چین همراه با شخصیتهایی که واقعا در تاریخ این کشور میزیستهاند روایت شده و اتفاقا تمام رویدادهایی که در این دوران رخ دادند هم کاملا در این کتاب آورده شده است. در نتیجه و در نگاه اول، به نظر میآید که این کتاب، یک کتاب تاریخی است. اما هنگامی که آن را مطالعه کنید خیلی زود متوجه میشوید که رمنس سه پادشاهی بیشتر از آنکه یک کتاب تاریخی باشد، یک رمان حماسی و دراماتیک است! در این رمان درست مانند اکثر رمانهای مشهور قرون وسطی، بارها و بارها شاهد رخ دادن جادو و جادوگری هستیم و بسیاری از شخصیتهایی که واقعا در دوره هان (Han) از تاریخ چین زیستهاند، در این رمان به عنوان جادوگرانی خبره به تصویر کشیده شدهاند!
در افسانهها آمده است که پادشاهی پس از شکستهای تحقیرآمیزی که در جنگ داشت، تصمیم گرفت در بخشی از سرزمینش که برایش باقی مانده بود، یک برج بسازد. اما این برج هربار به دلایلی نامعلوم فرو میریخت. مشاوران پادشاه به او پیشنهاد دادند که باید خون یک پسر بدون پدر را با سنگ بنای برج مخلوط کنند تا دوباره فرو نریزد. از آنجایی که مرلین پدری نداشت و مشاوران پادشاه هم از او خشمگین بودند، به پادشاه پیشنهاد ریختن خون مرلین را دادند. اما مرلین با نبوغ خودش پادشاه را متقاعد کرد که دلیل فرو ریختن برجش، دو اژدهایی است که در زیر برج در حال نبرد هستند و با اینکار از مهلکه جان سالم به در برد!
حال که به حد کافی به مقوله رمانهای شِبهتاریخی پرداختیم، وقت آن است که سراغ مرلین جادوگر برویم! به باور اکثر تاریخدانان، مرلین اولین بار در سال 1,136 میلادی و در کتاب “تاریخچه پادشاهان بریتانیا” (Historia Regum Britanniae) به تصویر کشیده شده است. این کتاب هم فضایی دقیقا مشابه با رمنس سه پادشاهی دارد و داستان آن را عمدتا انسانهای واقعی پیش میبرند. ضمن اینکه وقایع و اتفاقاتی که در این کتاب به تصویر کشیده شدهاند هم کاملا از نظر تاریخی درست هستند. اما با این حال، از این کتاب به عنوان یک رمان شبهتاریخی یاد میشود چرا که درست مانند رمنس سه پادشاهی، در این کتاب هم جادو و جادوگری عضوی جدا نشدنی از داستان است!
اگر داستانی که در این رمان آورده شده را به عنوان مبنای کار خودمان قرار دهیم، باید بگوییم که مرلین جادوگر درواقع فرزند یک راحبه و یک اینکوبوس (Incubus) است. در ادبیات اساطیری، اینکوبوس نام یک گونه از اهریمنهای مذکر است که توانایی باردار کردن زنان، بدون اطلاع آنها را دارد! طبق افسانهها، قدرتهای جادوگری مرلین هم از پدر اهریمنیاش به ارث برده شده است. البته نحوه باردار شدن مادر مرلین، داستانی بسیار پیچیده و جذاب دارد که بخاطر طولانی بودن بیش از حد آن، متاسفانه در این مقاله امکان شرح آن وجود ندارد. متنی که در ادامه مطالعه میکنید، ترجمه شده عبارتی است که در کتاب تاریخچه پادشاهان بریتانیا درباره مرلین نوشته شده است:
وجود و باطن مرلین مملو از تناقضات بود. نطفه او از مادری پاک و خداپرست و یک شیطان پلید به وجود آمد. مرلین جادوگر، اهریمنی بود که در راه خدا میجنگید.
این شخصیتپردازی جذاب و عمیق، باعث شد مرلین جادوگر خیلی زود، طرفداران بیشماری پیدا کند. کتاب تاریخچه پادشاهان بریتانیا توسط “جافری مانموث” (Geoffrey of Monmouth) که یک روحانی اهل ولز بود، نوشته شده است. در نتیجه عجیب نیست اگر بگوییم که مرلین جادوگر هم برای اولین بار در میان اهالی ولز شهرت یافت. اما بعدها بخاطر جذابیت بسیار بالای این شخصیت و همچنین در هم تنیده شدن داستان او با شاه آرتور، مرلین جادوگر به محبوبیتی جهانی دست پیدا کرد.
مرلین و شاه آرتور
در دنیای امروز، ما به سختی میتوانیم مرلین جادوگر را از شاه آرتور جدا کنیم. درواقع باور عمومی در ادبیات امروز به این گونه است که تقریبا تمام موفقیتهایی که شاه آرتور کسب کرده، به لطف دانش، جادوگری و البته پیشگوییهای مرلین بوده است. در نتیجه اگر بتوانیم ثابت کنیم که شاه آرتور، یک شخصیت واقعی و حقیقی بوده، شاید بتوانیم وجود مرلین را هم ثابت کنیم.
اما نکته بسیار مهم در این رابطه این است که خود شخص شاه آرتور، یکی از بزرگترین معماهایی است که تاریخدانان در رابطه با شخصیتهای اساطیری قرون وسطی با آن مواجه شدهاند. خیلی ساده بخواهیم بگوییم، هیچ تاریخدانی نمیتواند با اطمینان بگوید که شاه آرتور واقعا در تاریخ وجود داشته و در عین حال، هیچ تاریخدانی هم نمیتواند با قطعیت بگوید که شاه آرتور صرفا یک شخصیت خیالی است! این موضوع زمانی بسیار عجیب و باورنکردنی میشود که به خاطر بیاوریم برخی از مهمترین اتفاقاتی که در تاریخ بریتانیا رخ داده، در رمانهای شِبهتاریخی به شاه آرتور نسبت داده شده است!
همانگونه که چندین بار هم تاکنون به آن اشاره شد، درست است که در رمانهای شبهتاریخی، حقیقت و افسانه با یکدیگر در هم میآمیزند اما با این حال شخصیتهایی که در این رمانها به تصویر کشیده شدهاند، مخصوصا اگر شخصیتهای مهمی مانند پادشاهان باشند، عمدتا انسانهای واقعی هستند. ضمن اینکه این موضوع را هم هرگز نباید فراموش کنیم که از شاه آرتور به عنوان شخصی یاد میشود که در اواخر قرن 5 و اوایل قرن 6 میلادی، از بریتانیای کبیر در مقابل هجوم قوم ساکسونها دفاع کرد. رد وجود شاه آرتور درست مانند این است که ادعا کنیم آریو برزن بزرگ که از کشور ما در مقابل هجوم سپاه اسکندر مقابله کرد هم هرگز وجود نداشته است! تازه این در حالی است که آریو برزن یک سردار شجاع بوده اما شاه آرتور عملا پادشاه بریتانیا بوده است!
در نتیجه به نظر میرسد شاه آرتور یک شخصیت حقیقی بوده که بخاطر دستاوردهای بسیار بزرگ و بینظیری که برای بریتانیا به همراه داشته، با داستانهای اساطیری گره خورده است. اما واقعیت امر این است که هیچ مدرک قطعی و بی حرف و حدیثی کشف نشده که وجود شاه آرتور را ثابت کند. در نتیجه آرتور پندراگون (Arthur Pendragon) یکی از اسرار آمیزترین شخصیتهای تاریخ بشریت به شمار میرود. او پادشاه بسیار بزرگ و قدرتمندی است که به سختی میتوان از تاریخ بریتانیا و یا حتی جهان حذفش کرد اما با این حال، بنظر میرسد که او و شوالیههایش به طور کامل از تاریخ محو شدهاند!
جالب است بدانید در میان تئوریهای توطئه فراوانی که در رابطه با شاه آرتور و شوالیههایش مطرح شده، یک تئوری توطئه به این موضوع اشاره دارد که مرلین جادوگر بنا به دلایلی مثبت و یا حتی منفی، آرتور و ارتش او را از تاریخ حذف کرده است! اما این تئوری توطئه از آن دست تئوریهایی است که خود نظریهپردازان توطئه هم به آن اعتقاد ندارند!
ولی نکته بسیار مهمی که در رابطه با شاه آرتور و مرلین وجود دارد این است که حتی اگر شاه آرتور یک شخصیت حقیقی باشد، باز هم هیچ سندی وجود ندارد که به ما نشان دهد بین او و مرلین، واقعا ارتباطی بوده است. جالب است بدانید که حتی در کتاب تاریخچه پادشاهان بریتانیا که در آن برای اولین بار از مرلین جادوگر یاد شده بود هم هیچ ارتباط خاصی بین شاه آرتور و مرلین تصور نشده بود! البته در بخشی از این کتاب آمده که مرلین در به دنیا آمدن شاه آرتور، چندان هم بیتاثیر نبوده است. ولی با این حال در کتاب تاریخچه پادشاهان بریتانیا هرگز به این موضوع اشاره نشده که آرتور و مرلین با یکدیگر ارتباط داشتهاند یا حتی صرفا همدیگر را دیدهاند. ضمن اینکه در دیگر کتابهای شبهتاریخی آن برهه تاریخی هم مرلین و آرتور به عنوان شخصیتهایی حقیقی به تصویر کشیده شدند اما در این کتابها هم این دو شخصیت مرموز هرگز با یکدیگر ملاقاتی نداشتند.
با این حال در رمانهایی که در سالها و یا حتی قرنها بعد نوشته شدند، بنا به دلایلی نا مشخص، از مرلین به عنوان راهنما، استاد و یار و یاور همیشگی شاه آرتور یاد شده است. اگر با داستانهای اساطیری شاه آرتور آشنایی داشته باشید، قطعا میدانید که مرلین هرگز جایی در میان شوالیههای شاه آرتور نداشت اما با این حال، آرتور و شوالیههایش تمام دستاوردهای خود را کم و بیش مدیون مرلین بودند. درواقع میتوان مرلین را به گاندولف در داستان ارباب حلقهها تشبیه کرد!
دیگر قطعا تاکنون به این موضوع پی بردهاید که هیچ سندی مبنی بر واقعی بودن مرلین جادوگر وجود ندارد. حتی اگر ما شاه آرتور را هم یک شخصیت حقیقی بدانیم، باز هم نمیتوانیم با استناد به او، واقعی بودن مرلین را ثابت کنیم چرا که طبق اولین منابعی که به این جادوگر مرموز اشاره کردهاند، مرلین هرگز با شاه آرتور ارتباط یا حتی ملاقاتی نداشته است. پس آیا میتوانیم مرلین را با خیال راحت به لیست شخصیتهای اساطیری و غیرواقعی قرون وسطی اضافه کنیم؟
اولین نکتهای که در این رابطه وجود دارد این است که به نظر میآید بیش از یک مرلین در تاریخ وجود داشته است! مرلین اول، همان مرلینی است که پیشتر به نحوه به دنیا آمدن و کسب قدرتهای جادوگریاش اشاره کردیم. این مرلین اولین بار در همان کتاب تاریخچه پادشاهان بریتانیا که نوشته جافری مانموث بود به تصویر کشیده شد. اما به طرزی بسیار عجیب و غیرقابل توجیه، در کتابی که سالها بعد به قلم خود شخص جافری مانموث نوشته شد، سرگذشت مرلین به نحوی کاملا متفاوت از کتاب تاریخچه پادشاهان بریتانیا روایت شد.
مانموث در کتاب “زندگی مرلین” (با نام لاتین Vita Merlini) از مرلین به عنوان حماسهسرا و قانونگذاری یاد کرده که با حضور در یک جنگ بزرگ و تماشای مرگ سه برادر رهبر و دوست خودش، دچار غم عظیمی میشود. این غم عظیم در نهایت او را به جنون میکشاند. مرلین که حالا دیوانه شده سر به جنگل میزند و به طور کامل خودش را از انسانها فاصله میدهد. او در جنگل درست مانند حیوانات زندگی میکند و حتی زبان آنها را نیز میآموزد. این ورژن از مرلین، عملا جادوگر نبوده و به جز توانایی صحبت با حیوانات،تنها توانایی ماوراطبیعه او، پیشگویی آینده بوده است!
این موضوع به خودی خود نمیتواند وجود مرلین را ثابت کند اما منکر این هم نمیتوانیم بشویم که در این ورژن دوم، مرلین بیش از همیشه به انسانهای عادی شباهت دارد و دیگر فرزند یک راحبه و و یک اهریمن نیست! ضمن اینکه یک نکته ظریف هم در رابطه با این ورژن مرلین وجود دارد. در برخی کتابهای شبهتاریخی که بعضا قرنها پیش از دوران جافری مانموث نگاشته شده بودند، شخصیتی بنام میردین (Myrddin) مشاهده میشود که در دوران خودش یک شاعر فرزانه بوده است. او در جنگ آرفدریت (Arfderydd) که در سال 573 میلادی رقم خورد شرکت کرد. گفته میشود پس از این جنگ، میردین دیوانه شد و با انزجاری که نسبت به انسانها پیدا کرد، به جنگل پناه برد!
این موضوع باعث شده تا بسیاری از تاریخدانان و ادیبان معتقدند باشند مرلینی که توسط مانموث در کتاب “زندگی مرلین” به تصویر کشیده شده، از “میردین” الهام گرفته شده است. اما به هر حال این موضوع هم نمیتواند واقعی بودن مرلین را ثابت کند چرا که واقعی بودن خود میردین هم در هالهای از ابهام قرار دارد! تقریبا تمام تاریخدانان معتقدند که میردین یک شخصیت خیالی بوده است.
ورژن دوم مرلین! در این ورژن، مرلین یک شاعر و ادیب است که میتواند آینده را پیشگویی کند! لازم به ذکر است که این ورژن هم در ابتدا هیچ ارتباطی با شاه آرتور نداشت اما بعدها و توسط دیگر نویسندگان، کم و بیش به شاه آرتور نسبت داده شد.
پس به طور کلی میتوان گفت از هر راهی هم که وارد شویم، باز هم نمیتوانیم ثابت کنیم که مرلین یک شخصیت واقعی بوده یا حداقل از یک آدم واقعی الهام گرفته شده است. در نتیجه اگر بخواهیم از منظر علمی به قضیه نگاه کنیم، میتوانیم با اطمینان بگوییم که مرلین، هرگز در تاریخ وجود نداشته و کاملا ساخته ذهن نویسندگان قرون وسطی است.
البته این در صورتی است که با این موضوع کنار آمده باشیم که جادو و جادوگری هرگز در دنیای ما وجود نداشته است. چون اگر فرض را بر این بگذاریم که جادو و جادوگری در دنیای ما جایی داشته، آنگاه قطعا هیچکس به اندازه مرلین جادوگر نمیتوانسته رد خود را در تاریخ گم کند! او کسی است که در تمام افسانهها، توانایی این را داشته که ظاهر و چهره خودش و هر کس دیگری که بخواهد را تغییر دهد! مطمئنا اگر واقعا چنین فردی در تاریخ وجود داشته و البته بنا به دلایلی نمیخواسته توسط آیندگان بخاطر آورده شود، ما هرگز با صرفا مطالعه کتب تاریخی او را پیدا نخواهیم کرد.
نظر شما کاربران گجت نیوز در این رابطه چیست؟ آیا واقعا مرلین جادوگر روزگاری در کره زمین قدم میزده یا همه این داستانها بیشتر از آنکه اثباتگر وجود مرلین باشند، نشان دهنده قدرت تخیل بشر هستند؟
منبع : گجت نیوز
دیدگاه شما