دهه اول زندگى من دهه جنگ بود و بمباران .نه بازى و بى خیالى
دهه دوم دهه بازیهاى جناحى بود و تلاش براى به حساب آمدن در آن هنگامه. نه سر به هوایى هاى روزگار جوانى
دهه سوم دهه سر خوردگى بود نه عملگرایى...
دهه چهارم زیستنم را با سرگشتگى اى به پایان میبرم که مدام ذهنم را ساکت میکند...و حالا دهه پنجم را با تجربه اى آغاز میکنم که مدام مرا به سکوت و صبر دعوت میکند
تلاش کردم با دمیدن به شمعهاى سالروز تولدم چراغ امید را قلبم زنده نگه دارم...تلاشى که هر لحظه طاقتم را بیشتر چنگ میزند...
بارى ...
از همه نازنینانى که مهربانانه تولد #چهل_سالگى مرا تبریک گفتند بى نهایت ممنونم.خاصه از خویشان و دوستانم و همکاران هنرمند که بسیاریشان حق استادى بر گردنم دارند...
عذر فراوان مرا بپذیرید اگر نمیتوانم تمام محبتها را پاسخ دهم
و سرانجام این دو بیت از خواجه را میاورم با این دعا به درگاه خداوندى که صافى و زلالى قلب به من عطا کند
سحرگه ره روی در سرزمینی
همیگفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آن گه شود صاف
که در شیشه برآرد اربعینی
آخرین خبر
دیدگاه شما