دختر جوان که به خاطر آزار و اذیت مادرش از خانه فرار کرده بود، هنگامی که با یک پسر آشنا در مترو روبرو شد از ترس به پلیس پناه برد.
وی به ماموران پلیس گفت: فرهاد پسر مردی است که با مادرم ارتباط پنهانی دارد و او حالا می خواهد مرا آزار و اذیت کند.
پلیس بلافاصله اقدام به دستگیری پسر 20 ساله کرد و گزارش تحقیقات اولیه افسر بازجو نشان می داد که اتفاقات هولناکی بر سر این دختر رنج دیده آمده است.
لیلا دختری که به پلیس پناه برده بود، از کودکی شاهد مشکلات خانوادگی بود. طلاق پدر و مادر که به علت خیانت مادرش صورت گرفته بود ضربه سنگین روحی به او وارد کرد و بعد از مرگ پدر بی نوایش بر اثر تصادف کاملا او را از نظر روحی وجسمی متلاشی کرده بود.
به گفته لیلا زمان کوتاهی پس از طلاق مادر و زندگی او با پدرش نگذشته بود که یک اتفاق تلخ دیگری همه چیز را بهم ریخت.
پدر لیلا در یک حادثه رانندگی جان خود را از دست داد و دختر جوان چاره ای جز پناه بردن به مادر خود نداشت. این درحالی بود که لیلا می دانست مادرش زنی خوشگذران و اهل مهمانی های شبانه است و به دلیل رابطه با یک مرد غریبه از پدرش جدا شده بود.
دختر جوان به پلیس گفت: چند روز از پس از زندگی با مادرم که مدام آن مرد نامحرم هم هر روز در آنجا رفت و آمد داشت، بحث و جدال شروع شد تا جایی که علاوه بر مادرم آن مرد نیز مرا به من توهین می کرد. یک روز وقتی آن مرد به من توهین زشتی کرد مادر او را از خانه بیرون کرد و گفت دیگر هیچ ارتباطی با او نداشته باشد.
وی ادامه داد: چند روزی شرایط خوب بود تا اینکه یک روز مادر مردی دیگری را به خانه آورد و گفت: پرویز می خواهد از ما نگهداری کند و شرایط مالی زندگیمان را فراهم کند. اما با توجه به اینکه از نگاه ها و رفتارهای پرویز می ترسیدم مادرم را تهدید کردم که اگر با او قطع رابطه نکند ماجرای ارتباط پنهانی را به پدربزرگ می گویم. همین موضوع باعث کتک کاری شدید بین من و مادرم شد.
پشت پرده روابط پنهانی مادر لیلا
در حالی که مادرم را تهدید به افشای این رابطه پنهانی اش نزد پدر بزرگ و مادر بزرگ می کردم، او با نقشه شیطانی شرایطی را ایجاد کرد تا من با فرهاد پسر پرویز ملاقاتی داشته باشم. یک روز وقتی در خانه بودم پرویز با فرهاد که هنوز او را نمی شناختم به خانه مان آمدند. پرویز با مادرم به بهانه ای از خانه خارج شدند و او را با من تنها گذاشتند. پرویز از همان ابتدا شروع به حرفهای عریان کرد و مدام سعی می کرد از من تاییدیه برای حرفهای زشتش بگیرد. وقتی شرایط را بد دیدم به بهانه آوردن چای از اتاق خارج شدم و از خانه گریختم. بلافاصله به سمت ترمینال رفتم تا خودم را به خانه پدربزرگم در یک شهر دیگر بروم.
لیلا در پایان گفت: شانس آوردم پلیس مترو حضور داشت فرهاد که مرا تعقیب کرده بود سعی داشت به زور مرا از قطار مترو پیاده کند و با خودش به خانه ببرد که خوشبختانه پلیس حرف های مرا پذیرفت.
به گزارش خبرنگار رکنا، ماموران پلیس ماموریت پیدا کردند تا علاوه بر فرهاد ، مادر این دختر را نیز جهت بازجویی به کلانتر ببرند.
دیدگاه شما