روز 16اسفندماه سال89 خانواده زنی 22ساله بهنام آزاده قدم در اداره پلیس پایتخت گذاشتند و خبر از ناپدید شدن وی دادند. بهگفته آنها، آزاده بهتازگی با مردی ازدواج موقت کرده و با او زندگی میکرد اما شوهر وی مدعی شده که آزاده برای انجام کاری از خانه خارج شده ودیگر بازنگشته است.
بازداشت چند مظنون
از همان زمان گروهی از کارآگاهان برای پیدا کردن ردی از زن گمشده وارد عمل شدند اما با گذشت چند روز هیچ ردی از وی بهدست نیامد. پس از آن مأموران چند مظنون را در این پرونده بازداشت کردند که یکی از آنها برادرشوهر آزاده بود. کسی که طبق اطلاعات پلیس، آخرین فردی بود که با زن گمشده تماس گرفته بود. اما مدارکی علیه این مرد نبود و او که مدعی بود اطلاعی از سرنوشت آزاده ندارد، آزاد شد. بقیه مظنونان نیز وقتی شواهدی علیه آنها پیدا نشد، آزاد شدند و این در حالی بود که تحقیقات پلیس آگاهی برای کشف راز گم شدن زن جوان همچنان ادامه داشت.
10 سال بعد
سالها از این ماجرا گذشت تا اینکه سهشنبه گذشته شاهدی پیدا شد که روند رسیدگی به پرونده را وارد مرحلهای تازه کرد. «من از سرنوشت آزاده خبر دارم. مردی به نام احمد که در همسایگی ما زندگی میکرد، 10سال قبل او را به قتل رساند و آنطور که من شنیدم جسدش را در روستایی دفن کرده است.» شاهد ماجرا با گفتن این جملات در اداره آگاهی ادامه داد: احمد شرور بود و همه اهالی محل از او حساب میبردند. من هم از او میترسیدم، چون با افراد خلافکار رفتوآمد میکرد. یکی از روزهای اسفند سال89 بود که صحنه هولناکی را از پشت پنجره دیدم. احمد، جسدی را داخل پتو گذاشته و با کمک دوستانش در حال انتقال به خودروی وانتش بودند. وقتی پتو کنار رفت صورت خونآلود و پاهای یک زن را دیدم. همان موقع فهمیدم که اسمش آزاده است. چون احمد به دوستش گفت جسد آزاده را به روستایی در یکی از استانهای شمال شرقی کشور میبرند. صدایشان را میشنیدم و حتی متوجه نام روستا هم شدم. آنها جسد را داخل وانت جاسازی کرده و راه افتادند. فردای آن روز که برگشتند مجددا خودم را مقابل پنجره رساندم و حرفهایشان را شنیدم. احمد میگفت که جسد را در روستا دفن کرده است. بعد از این اتفاق، بارها تصمیم گرفتم به اداره پلیس بروم و حقایق را بگویم اما ترسیدم. با خودم گفتم اگر احمد متوجه شود که او را لو دادهام، حتما بلایی سر من یا خانوادهام میآورد. با این حال در همه این سالها عذاب وجدان داشتم تا اینکه چند روز قبل تصمیم گرفتم خودم را از این عذاب وجدان 10ساله خلاص کنم و حقیقت را به پلیس بگویم. چرا که میدانستم خانواده آن زن در همه این سالها چشم به راه او هستند.
انگشت اتهام بهسمت یک مرده
با اظهارات این شاهد، پرونده ناپدید شدن آزاده باردیگر به جریان افتاد و قاضی مصطفی واحدی، بازپرس دادسرای جنایی تهران دستور بازداشت احمد را صادر کرد. وی بازداشت شد اما در بازجوییها یک مرد مرده را بهعنوان قاتل معرفی کرد و گفت که خودش نقشی در جنایت نداشته است. احمد گفت: آزاده را از طریق شوهر صیغهایاش میشناختم. اکثر اوقات شوهر و برادرشوهرش به خانه من رفتوآمد داشتند و در این میان هرازگاهی آزاده نیز همراه شوهرش به خانهام میآمد. روزی که شنیدم آزاده گم شده، با شوهرش قرار داشتم. اما آن روز فرزندم مریض شد و من او را به بیمارستان بردم. وی ادامه داد: وقتی تحقیقات برای ناپدید شدن آزاده شروع شد متوجه شدم برادرشوهرش را بازداشت کردهاند. او مظنون اصلی بود اما کمی بعد آزاد شد. برادرشوهر آزاده بعد از آزادی برای مصرف مواد به خانهام آمد و راز قتل را فاش کرد. او گفت در درگیری و اختلافاتی که با این زن داشته وی را به قتل رسانده و پس از آن جسد او را دفن کرده است. برادرشوهر آزاده مدتی پس از آنکه راز قتل را نزد من فاش کرد در یک سانحه رانندگی فوت شد. او قاتل است اما حالا دستش از دنیا کوتاه شده تا جزئیات جنایت و انگیزه اصلیاش و محل دقیق دفن جسد را شرح بدهد. نمیدانم چرا بعد از 10سال شاهدی پیدا شده و مرا قاتل معرفی کرده است. قطعا شاهد اشتباه میکند و من نقشی در قتل آزاده ندارم. اگرچه متهم منکر قتل عمدی بود اما قاضی جنایی دستور بازداشت وی را صادر کرد و دستور داد تا تیمی از مأموران راهی روستایی که شاهد ماجرا از آن نام برده بود شوندتا شاید در آنجا ردی از جسد زن ناپدید شده بهدست آورند و اسراراین جنایت 10ساله برملا شود.
دیدگاه شما