سال ۱۳۸۹ درمنطقه میرداماد سرقت هایی از منازل انجام میشد که بقول معروف دزد از دیوار راست بالا میرفت. چراکه امنیت خانهها طوری بود که کمترین امکان برای سرقت بود ولی دزدان انگار میتوانست از هر سدی عبور کنند و دست به سرقت بزنند.
در بررسی از محل سرقت بنظر میرسید سارق جوان وخیلی ورزیده باشد که موفق به نفوذ به خانه شده است. تلاشهایی که برای شناسایی و دستگیری این دزد جدید انجام میگرفت و البته بینتیجه میماند.
حدودا سه ماه این سرقتها ادامه داشت تااینکه یکی از روزها وقتی وارد اداره شدم دیدم زنی جوان که گویا از شهرستان دیگری آمده بود از شعبه ما خارج شد. همکارم سروان رحیمی با دیدن من از اتاق خارج و بسمت درب خروجی اداره دوید. مهلت نیافنم علت را بپرسم بعد از چند دقیقه با همان زن برگشت.
موضوع را سوال کردم. سروان رحیمی توضیح داد یکی از منازلی که مورد دستبرد قرارگرفته صاحبش اهل پاکستان است و به غیر از طلا و پول، یک گوشی موبایل با سیم کارت ایرانسل نیز از منزلش بسرقت رفته است.
بعد ازگذشت یک هفته، سیم کارت ایرانسل وی فعال و مرتبا باشماره موبایل ۰۹۱۲ این زن در تماس بود امروز او را احضار کردم و در تحقیقات بیان کرد چند روز پیش سیم کارت را پیدا کرده ودر اختیار دخترش گذاشته است.
به زن جوان گفتم بنشیند تا ماجرا را دوباره بپرسم. با توجه به اینکه در پلیس آگاهی تجربه یکی از اساسی ترین کابرد را دارد و من در این ۲۷ سال خدمت تقریبا اکثر سابقهداران را میشناختم و همچنین آنها، پرسیدم کجایی هستی و منزلتان کجاست. زن جواب داد نورآباد دلفان ساکن دولتآباد.
باخودم گفت معما حل شد. مجددا سوال کردم فلانیها را میشناسی؟ جواب داد «بله». پرسیدم من را چطور؟ رنگ و رخسارش عوض شد شناخت ولی وانمود کرد نمی شناسد. پرسید شما کی هستید خودم را معرفی کردم. گفت بله می شناسم افسر پرونده فلان قوم و خویش ما بودید.
بدون مقدمه سوال کردم سارق کی هست گفت شوهر م. محمد الان هم جلو در آگاهی داخل پراید نشسته. سریع به همتیمیهایم گفتم بروید و بدون اینکه محمد بویی ببرد و پا روی پدال گاز بگذارد او را دستگیر کنید.
چند دقیقه بعد سارق را آوردند. مردی ۴۵ ساله معتاد که بجای آب و غذا هرروز سه بطری نوشابه خانواده میخورد. پس از تحقیقات تکمیلی حدودا ۳۰ سرقت اعتراف کرد و در بازرسی از منزلش مقادیری زیادی طلاجات و اموال قیمتی دیگر بدست آمد.
دیدگاه شما