زن 40 ساله که مدعی بود شعله های انتقام از همسرش همچنان در وجودش زبانه می کشد اما از رسوایی و آبروریزی هم می ترسد درباره مشکلی که زندگی اش را به اشک های گرم و سوزان شبانه روز پیوند می داد به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: 18 سال بیشتر نداشتم که با «آرین» ازدواج کردم.
مدتی بعد او در یکی از ادارات دولتی استخدام شد و این گونه زندگی ما روی ریل خوشبختی قرار گرفت. همسرم در امور فرهنگی اشتغال داشت و در کنار یکدیگر فراز و نشیب های زندگی را طی می کردیم اگرچه مانند خیلی از زوج های جوان گاهی مشاجرات لفظی جزئی یا بگومگوهایی بین ما رخ می داد که به قول معروف شیرینی زندگی بود، هیچ مشکل خاصی با هم نداشتیم یار و یاور یکدیگر بودیم در شرایطی که پسر و دخترم هر روز قد می کشیدند و من در خوشی های زندگی مشترک غرق بودم همواره تلاش می کردم تا محیطی آرام و توام با آسایش برای خانواده ام فراهم کنم اما هشت سال قبل ناگهان توفان سهمگینی در زندگی ام وزیدن گرفت و همه این خوشی ها را در هم پیچید درحالی که دختر دیگرم به دنیا آمده بود من از نیازهای عاطفی همسرم غفلت کردم و نمی توانستم به درستی نیازهای ضروری او را برآورده کنم. خلاصه در همین روزها بود که متوجه تغییر رفتارهای همسرم شدم.
او بیشتر اوقات در حال ارسال پیامک یا گفت وگوهای تلفنی پنهانی بود. ابتدا اهمیتی به موضوع ندادم اما زمانی که فهمیدم طرف مقابل ارسال این پیامک ها مادر یکی از شاگردان همسرم است خیلی به موضوع حساس شدم وقتی مخفیانه گوشی همسرم را بررسی کردم تازه دریافتم که آرین از چند ماه قبل «رکسانا» را که زنی مطلقه بود به عقد موقت خودش درآورده است و به بهانه آموزش خصوصی به شاگردش در واقع با هوویم ارتباط برقرار می کرد.
وقتی موضوع را برای همسرم بازگو کردم او در مقابل چهره حیرت زده من خیلی طبیعی ازدواج موقت اش را پذیرفت و مدعی شد چاره ای جز ازدواج نداشته است اگرچه آن شب تا صبح اشک ریختم اما به خاطر ترس از آبرو و همچنین جلوگیری از ضربه روحی دختر و پسر جوانم، از آرین خواستم ماجرای ازدواجش را علنی نکند ولی از آن روز به بعد او زمانی که پیامک های رکسانا را به من نشان می داد یا جملات عاشقانه او را برایم بازگو می کرد خیلی زجر می کشیدم و اذیت می شدم دیگر آن روزهای شیرین به روزگاری تلخ تبدیل شده بود و من بعد از هر مشاجره و بگومگو ساعت ها اشک می ریختم تا این که از آرین خواستم آن زن را طلاق بدهد! ولی همسرم مدعی بود پولی برای پرداخت مهریه رکسانا ندارد و باید پنج سال منتظر بمانم تا مدت زمان عقد موقت او سپری شود در این شرایط همواره افکارم درگیر بود تا چاره ای برای رها شدن از شر این زن پیدا کنم تا این که تصمیم گرفتم به هر طریق ممکن پول مهریه او را فراهم کنم.
این بود که به سرقت از مغازه ها روی آوردم و با شگردی خاص به دخل فروشگاه ها دستبرد می زدم ولی مدتی بعد پشیمان شدم چرا که با این کار بار گناهانم بیشتر می شد به همین دلیل از خیر این دستبردها گذشتم و تصمیم گرفتم پول های سرقتی را به صاحبان مغازه ها بازگردانم و با کار کردن در بیرون از منزل مهریه هوویم را تامین کنم.
همسرم از کارهای ناشایست من خبری نداشت ولی هنگامی که به او گفتم قصد دارم با کار کردن در بیرون از منزل پول مهریه هوویم را فراهم کنم، او با پررویی و بدون هیچ گونه شرم و خجالتی به من گفت: در صورتی برگه طلاق رکسانا را امضا می کند که من اجازه بدهم او با زن دیگری و به صورت رسمی ازدواج کند!
با شنیدن این حرف ها حس نفرت از آرین در همه وجودم ریشه دواند و تصمیم به انتقام از او گرفتم احساس می کردم باید از آرین طلاق بگیرم و در برابر چشمانش با مرد دیگری ازدواج کنم اما ...
شایان ذکر است بررسی کارشناسی و روان شناختی ماجرای این زن در حالی با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد مهدی کسروی (رئیس کلانتری طبرسی شمالی) به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد که زندگی این زوج در آستانه فروپاشی یا وقوع حوادث وحشتناکی قرار داشت.
دیدگاه شما