شامگاه اول تیرماه گزارش یک درگیری مرگبار در پارکی در جنوب غرب تهران به تیم جنایی پایتخت اعلام شد. در جریان این دعوا، پسری جوان با ضربات چاقو زخمی شده و برای درمان به بیمارستان انتقال یافته بود اما تلاش برای نجات او فایدهای نداشته و وی بهدلیل شدت جراحات جانش را از دست داده بود.
با گزارش ماجرا به قاضی رحیم دشتبان، بازپرس جنایی تهران تحقیقات در این پرونده شروع شد. مقتول جوانی ۲۴ ساله بود که بهگفته شاهدان با ۳جوان دیگر در پارک درگیر شده بود. شاهدان میگفتند که مقتول ابتدا با این ۳جوان دچار درگیری لفظی شده بود اما لحظاتی بعد آنها با هم گلاویز شدند و یکی از سه جوان مقتول را گرفت و دیگری با چاقو چند ضربه به او زد و وقتی وی روی زمین افتاد، آنها فرار کردند.
رد پای سه برادر
هنوز مشخص نبود ماجرا از چه قرار است و ضاربان با چه انگیزهای دست به جنایت زدهاند. تحقیقات کارآگاهان جنایی اما خیلی زود نتیجه داد و مشخص کرد که ضاربان ۳برادر هستند که با مقتول بچه محل بودند. آنها از مدتها قبل با یکدیگر دچار اختلاف شده بودند تا جایی که شب حادثه خودشان را به پارکی که مقتول به همراه دوستش برای هواخوری به آنجا رفته بود، رساندند و پس از درگیری با مقتول جانش را گرفتند.
با این اطلاعات مأموران سراغ دوست مقتول که شاهد اصلی ماجرا بود رفتند و به تحقیق از او پرداختند. وی گفت: دوستم (مقتول) از مدتها قبل با پسری به نام هاشم و دو برادرش اختلاف و درگیری داشت. درگیری آنها به گذشته برمیگشت و همهچیز بر سر کل کل کردن و کری خوانی بود.
وی ادامه داد: شب حادثه به همراه دوستم سوار موتور شدیم که برای هواخوری به پارک برویم. در آنجا 3برادری که با دوستم اختلاف داشتند را دیدیم و آنها با دوستم درگیر شدند. یکی از آنها دوستم را گرفت و هاشم با چاقو ضرباتی به او زد. پس از آن، هر 3نفر از پارک گریختند و من وحشتزده به اورژانس زنگ زدم و درخواست کمک کردم.
دستگیری
وقتی مأموران مشخصات ضاربان را بهدست آوردند به محل زندگی آنها رفتند اما ۳برادر پس از درگیری مرگبار فراری شده و از تهران گریخته بودند. با این حال نام آنها در لیست افراد تحت تعقیب قرار گرفت تا اینکه مدتی بعد مأموران به سرنخهایی دست یافتند که نشان میداد دو نفر از متهمان به تهران بازگشته و در خانه خواهرشان مخفی شدهاند.
با این سرنخ مأموران به خانه خواهر متهمان رفته و در عملیاتی غافلگیرانه هردو نفر را دستگیر کردند. اما سومین برادر که اعتیاد شدیدی به موادمخدر دارد فراری شده و ردی از وی در دست نیست. با وجود این تحقیقات برای بازداشت متهم فراری ادامه دارد.
استوریهای عجیب
یکی از متهمان دستگیر شده میگوید که برادرانش نقشی در جنایت ندارند و خودش مقصر اصلی است. میگوید قصدش قتل نبوده و فقط میخواسته مقتول را بترساند اما باعث مرگ او شده است.
چرا قصد ترساندن مقتول را داشتی؟
باور کنید دروغ نمیگویم، قصدم فقط ترساندن و زهرچشم گرفتن از مقتول بود، اما متأسفانه او جانش را از دست داد. داستانش مفصل است، ما با هم دوست بودیم اما از یک سال قبل شدیم دشمن یکدیگر. کارمان شده بود کل کل و کری خوانی و پایان این کشمکشها جنایت بود.
چه شد که دوستی شما به دشمنی تبدیل شد؟
همهچیز از یک سال قبل شروع شد. من در آن زمان پژویی داشتم که به برادرم امانت دادم. ماشین را فروخته بودم و قرار بود تا زمانی که خریدار پولش را کامل بدهد، زیرپای من باشد. شبی که برادرم ماشین را به امانت گرفت به او تأکید کردم که مواظب باشد چون ماشین را فروختهام اما درست در همان شب با ماشینم تصادف کرد. برادرم میگفت که دوستش(مقتول) مقصر این تصادف بوده است. برایم تعریف کرد که آن شب به همراه مقتول در خیابان میچرخیده که در بین راه یک خودروی نیسان قالیشویی را دیدهاند. ظاهرا راننده نیسان دوست مقتول بوده و او تصمیم گرفته سر به سر راننده نیسان بگذارد. اما راننده نیسان با مقتول درگیر شده و او از ترسش فورا پشت فرمان ماشین من نشسته تا فرار کنند. برادرم میگفت نیسان هم درتعقیب آنها بود و مقتول ناچار بود گازبدهد و با سرعت زیاد حرکت کند. همین باعث شده تا با چند ماشین تصادف کند و خسارت زیادی به بار آورد. آن شب مقتول به برادرم گفته بود خسارت ماشین را میدهد اما نداد و اختلاف ما هم از همان شب شروع شد.
بعد چه شد؟
پس از این حادثه ماشین را تعمیر کردم و از مقتول که دوستم بود خواستم براساس حرف خودش خسارت را پرداخت کند، اما او با لحن تندی گفت پول نمیدهد. لحن بد او عصبیام کرد و تصمیم گرفتم از او شکایت کنم. همین اتفاق باعث شد تا دوستی ما به دشمنی تبدیل شود. وقتی شنید شکایت کردهام کری خوانی هایش در فضای مجازی شروع شد. حتی برگه شکایت مرا استوری کرده بود و مرا مورد تمسخر قرار میداد. با این کارش آبروی مرا در محل برده و باعث سرافکندگی من شده بود. همین مسائل باعث شده بود تا از او کینه به دل بگیرم.
از شب حادثه بگو
آن شب به همراه برادرانم به پارک رفته بودم که مقتول و دوستش را دیدم. راستش او چند ساعت قبلتر هم در مراسم ترحیم یکی از بچههای محل شرکت کرده و در آنجا هم پشت سر من حرف زده و گفته بود که بالاخره هاشم را به قتل میرسانم. وقتی او را در پارک دیدم بر سر این حرفش با هم درگیر شدیم و من برای اینکه او را بترسانم با چاقو ضرباتی به وی زدم. او هم چاقو داشت که به سمتم حمله کرد و چند ضربه هم او به من زد. اما ضربات من عمیقتر بود و مرگ او را رقم زد.
بعد از قتل به کجا فرار کردی؟
من و برادرم بعد از اینکه متوجه شدیم مقتول جانش را از دست داده از ترسمان فراری شدیم. از تهران خارج شده بودیم که در تعطیلات با تصور اینکه کسی در تعقیب ما نیست به دیدن خواهرمان رفتیم اما خبر نداشتیم که پلیس ردمان را زده و دستگیر خواهیم شد. قاتل من هستم و برادرانم نقشی در این جنایت ندارند. من هم بهشدت از مرگ دوست سابقم پیشمانم و تأکید میکنم که به هیچ عنوان قصد گرفتن جان او را نداشتم.
دیدگاه شما